گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

پرده برافتاد از جمال محمد

شد زعلی ظاهر اعتدال محمد

درخور اکملت دینکم چه عمل کرد

شد بدو عالم عیان کمال محمد

اینکه طلب کار وصل شاهد غیبی

گو بطلب در جهان وصال محمد

عالم امکان و ماورای تو هم

سایه نشینند در ظلال محمد

صدرنشین گشته عرش در شب معراج

تا که جبین سود بر نعال محمد

قرص مه و خور که روشنی جهانند

آینه دارند از جمال محمد

فسحت امکان بود بجلوه او تنگ

ساحت واجب بود مجال محمد

این همه مجد و بزرگئی که شهانراست

آمده یک پرتو از جلال محمد

آیت وحدت بگوش خلق نخوردی

گر نشنیدی کس از بلال محمد

تیغ دو پیکر که ذوالفقار علی بود

بود چو ابری چون هلال محمد

شاید اگر خانه خداش بخوانی

رخنه بد گر کند خیال محمد

همچو خضر جاودان زعمر خورد بر

هر که کشد دردی از زلال محمد

گر کنی آشفته میل مدح سرائی

مدح محمد بگوی و آل محمد

 
 
 
سعدی

ماه فروماند از جمال محمد

سرو نباشد به اعتدال محمد

قدر فلک را کمال و منزلتی نیست

در نظر قدر با کمال محمد

وعدهٔ دیدار هر کسی به قیامت

[...]

جامی

ماه بود عکسی از جمال محمد

مشک شمیمی ز زلف و خال محمد

در چمن «فاستقم » قدم ننهاده

سرو روانی به اعتدال محمد

حرف شناسان نقش کلک قدم را

[...]

میرزا حبیب خراسانی

روی مه آئینه جمال محمد

طلعت خورشید پایمال محمد

سایه ندارد که آفتاب فلک نیز

آمده در سایه ظلال محمد

خضر که خورد آب زندگی و بقا یافت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه