گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

ای سلطنت امکان کم پایه زخدامت

تقدیر و قضا هر روز سر در خط احکامت

از چیست سلیمانرا شد ملک جهان در حکم

بر خاتم انگشتش گر نقش نشد نامت

تو مظهر یزدانی تو آیت سبحانی

آغاز تو کی دانم گوئیم زانجامت

عیسی دم روحانی بگرفته زلعل تو

این زندگی جاوید برده خضر از جامت

نشنیده کلام حق کس جز زدهان تو

جبریل نیاورده جز گفته و پیغامت

ذات الله علیائی وجه الله مولائی

هر روز حرم گردد بر گرد درو بامت

آشفته زهر در روی در کوی تو آورده

درویش سرا باشد شایسته انعامت

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
آشفتهٔ شیرازی

ای خاطر مشتاقان مشتاق به پیغامت

گر نیست دعا باری شادیم بدشنامت

چون کنج قفس بشکست اندر نظرش گلشن

مرغی که نشیمن کرد اندر شکن دامت

از تلخی کام من آیا چه خبر داری

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه