گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

گفتم این لاله است گفت از داغداران منست

گفتم این نرگس بگفت از میگساران منست

گفتم این جنت بگفتا قطعه از کوی ماست

گفتم این طوبی بگفت از شاخساران منست

گفتمش گل گفت برگی از کتاب حسن ماست

گفتمش بلبل گفت از بیقراران منست

گفتمش حوری و غلمان گفت اینان بنده اند

گفتمش کوثر بگفت از جویباران منست

گفتمش سرو چمن گفتا بگویم پا بگل

گفتمش باغ سمن گفت از بهاران منست

گفتمش خنگ فلک گفتا زخیلم توسنی

گفتمش خورشید گفت از نیزه داران منست

گفتم این باشد زحل گفتا زخیلم هندوئی

گفتمش مه گفت این از پرده داران منست

گفتم امکان گفت گردی خواسته از دامنم

گفتم آشفته بگفت از جان نثاران منست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode