مرا جز عشق و سودای تو دین نیست
که در آیین ما دین غیر از این نیست
کمانداری در این لشکر ندیدم
که جان خستهای را در کمین نیست
کجا یارا که پیش حکم و رایش
که تا گویم چنان است و چنین نیست
از آن غم را که به شادی میگزینم
که جایت جز دل اندوهگین نیست
خطا گفتم که چشم مستش آهوست
که این آهو به تاتار و به چین نیست
عجب نبود بر آن لب شور اغیار
که بی زنبور هرگز انگبین نیست
نجوشد شهد هرگز از نمکزار
میان برگ گل ماء معین نیست
زدست ساقی ما هر که می خورد
به فکر سلسبیل و حور عین نیست
به صورت آدمی لیکن ز نوری
که این خاصیت اندر ماء و طین نیست
اگرچه خصم دعوی کرد جا هست
ولیکن سحر با معجز قرین نیست
اگر خاتم ز جم بربود دیوی
به معنی صاحب تاج و نگین نیست
مهل آشفته ساید جبهه بر خاک
که جز داغ تو او را بر جبین نیست
علی مولای ما تا صاحب عصر
جز اینم اولین و آخرین نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازان خاکی که شخص آن واین نیست
اگر تو کوزه خواهی در زمین نیست
خلاف رای او جستن ز دین نیست
گر او گوید:چنین، گو: این چنین نیست
غزالی چون تو در صحرای چین نیست
چه جای چین که در روی زمین نیست
نبینم لاله رخساری درین باغ
که داغ عشقت او را بر جبین نیست
دهانت را وجود خرده بینان
[...]
ز دوران نیست یک دل، کو غمین نیست
فلک را روز و شب کاری جزین نیست
کسی کش آن زبان در آستین نیست
زبانش هست اما آتشین نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.