گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

ای ترک گر آزردن دلهات خیالست

آزردن عشاق زتیغ تو محالست

عشاق حیات ابد از تیغ تو دیدند

بس کشتن این طایفه ایدوست محالست

گر قصد بود قتل منت روی بگردان

چون موت و حیاتم بفراق است و وصالست

پا تا سر او چیست همه غشوه و ناز است

سر تا قدمش چیست همه غنج و دلالست

حور است پری نه ملک و ماه فرشته

کز هر چه بوهم آید برتر بجمالست

حور و پری این رسم ندانند و بکویند

یا کی ملک و ماه باین خوی و خصالست

گفتند حکیمان سخن از مسئله جزء

اما زدهان تو نه یارای مقالست

رستم بگریزد زمصاف سپه عشق

مسکین دل سودا زده ما به چه حالست

آشفته نورزی بجز از عشق نکویان

هر دین که جزا نیست همه عین ضلالست

جز مدح علی هیچ نخوانی که حرامست

جز مهر علی هیچ نورزی که نکالست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عین‌القضات همدانی

ای عشق دریغا که بیان از تو مُحالست

حظ تو ز خود باشد و حظ از تومُحالست

انس تو بابرو و بآن زلف سیاهت

قوت تو ز خدست و حیوة تو ز خالست

اسم تو شریعت است و عین تو گناهست

[...]

خواجوی کرمانی

ابروی تو طاق است که پیوسته هلالست

ز آنرو که هلال ار نشود بدر محالست

بر روی تو خال حبشی هر که ببیند

گوید که مگر خازن فردوس بلالست

پیوسته هلالست ترا حاجب خورشید

[...]

جهان ملک خاتون

کارم بشد از دست ندانم که چه حالست

باری دلم از هجر تو در عین ملالست

گفتم که شبی زلف تو گیرم خردم گفت

باز این چه پریشانی و سودای محالست

تا دامن وصل از من دلخسته کشیدی

[...]

وحشی بافقی

ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست

با رد و قبول تو چه نقص و چه کمالست

گیرم که جهان آتش سوزنده بگیرد

بی آب شود جوهر یاقوت محالست

اینجا سر بازارچهٔ لعل فروشیست

[...]

قاآنی

بالای تو سروست نه یک باغ نهالست

ابروی تو طاقست نه یک جفت هلالست

زلف تو شبست آن نه شبستان فراقست

روی تو گلست آن نه گلستان وصالست

یک زوج غزالست دو چشم تو نه حاشا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه