کارم بشد از دست ندانم که چه حالست
باری دلم از هجر تو در عین ملالست
گفتم که شبی زلف تو گیرم خردم گفت
باز این چه پریشانی و سودای محالست
تا دامن وصل از من دلخسته کشیدی
در پیرهن هجر تنم نقش خیالست
عمریست که غمناکم و دلشاد نگشتم
از اختر شوریده که در عین وبالست
گر یوسف یعقوب جمال تو ببیند
انگشت تحیر بگزد کاین چه جمالست
گیرم که وصال تو بدین بنده حرامست
خون دل من ریخته ای، از چه حلالست
بر حسن مکن تکیه که چون باز کنی چشم
زیبایی دنیا همه در عین زوالست
رنجور فراقم به عیادت قدمی نه
کاین سوخته دل زنده به امّید وصالست
هرگز ز دلم عشق تو نقصان نپذیرد
کاین حسن جهانگیر تو در عین کمالست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی درد و غم ناشی از فراق محبوب است.گوینده از حال خود میگوید که به خاطر دوری محبوبش، در عذاب و پریشانی به سر میبرد. او چشم انتظار وصال است و بر این باور است که اگر محبوبش به زیباییهای خود نگاهی بیندازد، متوجه زوال آنها خواهد شد. شاعر احساس میکند که عشقش به محبوب هیچگاه کاهش نخواهد یافت، چرا که زیبایی محبوب در اوج کمال است. در کل، شعر حس عمیق اندوه و شوق به وصال را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: کاری از من ساخته نیست و نمیدانم چه اتفاقی برایم افتاده است. فقط میدانم که دلم به خاطر دوری تو خیلی ناراحت و غمگین است.
هوش مصنوعی: گفتم که شبی موهای تو را بگیرم و بمالم، او گفت: این چه نوع پریشانی و آرزوی غیرممکنی است؟
هوش مصنوعی: وقتی که دامن وصالت را از من جدا کردی، حالا در لباس جدایی من فقط نقش خاطرات و خیالات تو باقی مانده است.
هوش مصنوعی: مدتی طولانی است که من در غم و اندوه به سر میبرم و هرگز نتوانستهام از خوشی و شادابی بهرهمند شوم، حتی اگر ستارهای مجنون در آسمان وجود داشته باشد که در عین زیبایی، برایم حکم مصیبت را دارد.
هوش مصنوعی: اگر یوسف، فرزند یعقوب، زیبایی تو را ببیند، به حیرت میافتد و انگشتش را به دندان میگیرد که این چه زیبایی شگفتانگیزی است.
هوش مصنوعی: فرض کنیم که رسیدن به تو برای من امکانپذیر نیست، اما تو خون دل مرا ریختهای؛ پس چرا این کار برای تو مجاز است؟
هوش مصنوعی: به زیبایی دل نبند، چون چشمت را باز کنی، میبینی که تمام زیباییهای دنیا در حال نابودی و زوال هستند.
هوش مصنوعی: به خاطر جدایی و دوری خیلی غمگین و بیمار هستم و آرزو میکنم که تو به دیدارم بیایی؛ زیرا دل سوختهام هنوز به امید وصال و ملاقات با تو زنده است.
هوش مصنوعی: عشق تو هرگز از دل من کم نخواهد شد، زیرا زیبایی تو که در اوج کمال است، جهانی را تحت تأثیر قرار میدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عشق دریغا که بیان از تو مُحالست
حظ تو ز خود باشد و حظ از تومُحالست
انس تو بابرو و بآن زلف سیاهت
قوت تو ز خدست و حیوة تو ز خالست
اسم تو شریعت است و عین تو گناهست
[...]
ابروی تو طاق است که پیوسته هلالست
ز آنرو که هلال ار نشود بدر محالست
بر روی تو خال حبشی هر که ببیند
گوید که مگر خازن فردوس بلالست
پیوسته هلالست ترا حاجب خورشید
[...]
ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست
با رد و قبول تو چه نقص و چه کمالست
گیرم که جهان آتش سوزنده بگیرد
بی آب شود جوهر یاقوت محالست
اینجا سر بازارچهٔ لعل فروشیست
[...]
ای ترک گر آزردن دلهات خیالست
آزردن عشاق زتیغ تو محالست
عشاق حیات ابد از تیغ تو دیدند
بس کشتن این طایفه ایدوست محالست
گر قصد بود قتل منت روی بگردان
[...]
بالای تو سروست نه یک باغ نهالست
ابروی تو طاقست نه یک جفت هلالست
زلف تو شبست آن نه شبستان فراقست
روی تو گلست آن نه گلستان وصالست
یک زوج غزالست دو چشم تو نه حاشا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.