کمانداری که نتواند کشیدن کس کمانش را
مرا سینه هدف گردیده تیر امتحانش را
بود در کاروان مصر گر پیراهن یوسف
سزد جا دیده یعقوب گرد کاروانش را
ننوشم آب از کوثر نجویم چشمه حیوان
به کام دل ببوسم گر شبی شیریندهانش را
اگر نه کوی سیمین سرین آویزهاش بودی
ز موی فرق کی فرقی بدی موی میانش را
کهن نخلم شود برنابرم از خاربن خرما
اگر پیرانهسر خدمت کنم نخل جوانش را
بپیش قاضی و مفتی به خون خود دهم فتوی
که نتواند بگیرد در قیامت کس عنانش را
به جای ناله و زاری کند از سرو بیزاری
اگر قمری ببیند در چمن سرو چمانش را
بد عهد و پیمان را نشاید وصل جانان را
کند هرکس دریغ اندر طریق عشق جانش را
دل آشفته بیرون کن ز چین و زلف و خوش بنشین
بگو این نکته در گوش آن حریف نکتهدانش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان معانی عمیق عشقی و روحانی پرداخته است. شاعر از ناامیدی و درد ناشی از جدایی، عشق و وفاداری صحبت میکند و تأملاتی دربارهٔ عشق و انتظارات انسانی را مطرح میسازد. او به شباهتهای بین عشق و سادگی زندگی اشاره میکند و به لزوم برداشت عمیق از روابط انسانی و عشق میپردازد. در نهایت، شاعر با نگاهی انتقادی به وفاداری و صداقت در عشق میاندیشد و تأکید میکند که مشکلات و چالشها بخشی از رابطه انسانی است.
هوش مصنوعی: کمانداری که قادر به کشیدن کمانش نیست، من را به هدفی برای تیر آزمایش خود تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: اگر پیراهن یوسف در کاروان مصر وجود داشت، قطعا یعقوب با آن پیراهن کاروانش را میدید و متوجه میشد که فرزندش کجاست.
هوش مصنوعی: من از آب کوثر نمینوشم و چشمه حیوان را نمیجویم، اما اگر شبی بتوانم لبهای شیرین او را ببوسم، دنیا را فراموش میکنم.
هوش مصنوعی: اگر در خیابان زیبایی او زندگی نمیکرد، آیا میتوانستی از موهای او برای تزئین موی سرش استفاده کنی؟
هوش مصنوعی: اگر در دوران پیری، به نخل جوانی خدمت کنم، مانند درخت کهنسالی میشوم که از خاری به خاطر خرمایش زحمت میکشد.
هوش مصنوعی: من به قاضی و مفتی میگویم که خونم را فدای حق میکنم و فتوا میدهم که در قیامت هیچکس نتواند او را به پاسخگویی وادار کند.
هوش مصنوعی: اگر قمری را در چمن ببیند، به جای ناله و زاری، از درخت سرو دلگیر و بیزار میشود.
هوش مصنوعی: کسی که در پیمان و عهد خود وفادار نیست، لایق اتصال به محبوب واقعی نیست. هر فردی که در مسیر عشق، دچار تردید و دو دلی شود، نباید انتظار داشته باشد که به محبوب دست یابد.
هوش مصنوعی: دل مضطرب خود را از میان پیچ و تابهای مو رها کن و آرام بنشین. این نکته را در گوش آن دوست دانا بگو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا توفیق ده یا رب که بوسم آستانش را
کشم در چشم خود خاک کف پای سگانش را
غبار از دل به مژگان روبم و بینم نشانش را
به آب دیده شویم خاک و جویم آستانش را
ز مستیهای شوق آن بلبل شوریدهاحوالم
که نشناسد اگر صدبار بیند آشیانش را
اثر میکرد گاهی نالهام، از بس که نالیدم
[...]
گرفتم آن که شب در خواب کردم پاسبانش را
ادب کی می گذارد تا ببوسم آستانش را
صبا از کوی لیلی گر وزد بر تربت مجنون
کند آتشفشان چون شمع، مغزِ استخوانش را
برآمد جان ز تن ، وان زلف می جوید چنان مرغی
[...]
از آن تیغی که آبش شست جرم کشتگانش را
ربودم دلنشین زخمی که میبوسم دهانش را
جنونم میبرد تنها به سیر آن بیابانی
که نبود ایمنی از رهروان ریگ روانش را
چمن کی گلبنی آرد به آب و رنگ رخسارت
[...]
چه خوش باشد در آغوش آورم سرو روانش را
کنم شیرازه اوراق دل، موی میانش را
کیم من تا وصال گل به گرد خاطرم گردد؟
مرا این بس که گرد سر بگردم باغبانش را
کنار حسرتی از طوق قمری تنگتر دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.