هر که را سر زوفا خاک ره مقصود است
بخت مقبل بود و طالع او مسعود است
شعله طور بود یا که گلستان خلیل
پرتو عارض تو یا شرر نمرود است
سر زخاکم نزند زآتش دل هیچ گیاه
ور گیا روید از او لاله خون آلود است
صبح نورانی وصل تو مرا عید سعید
شب ظلمانی هجرت اجل موعود است
حاش لله که نهد کس بسرش دست قبول
هر که در حلقه صاحب نظران مردود است
پیر میخانه برهنش نستاند چکنم
که مرا خرقه و سجاده ریا آلود است
گفتی آشفته چه جنس است ترا رخت وجود
تارش از زلف بتان رشته و عشقش پود است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سینهام مجمر و عشق آتش و دل چون عود است
این نفس نیست که برمیکشم از دل، دود است
دل ندانم ز خدنگ که به خون خفت ولی
اینقدر هست که مژگان تو خونآلود است
از تو گر لطف و کرم ور همه جور است و ستم
[...]
خرد از ذوق نگه گرم تماشا بود است
این که جوینده و یابندهٔ هر موجود است
جلوهٔ پاک طلب از مه و خورشید گذر
زانکه هر جلوه درین دیر نگه آلود است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.