مرا که هجر تو در ششدر هلاک انداخت
پس از تو نرد غم عشق با که خواهم باخت
زهر چه هست بپرداختیم خانه ولی
زدوست خانه دل را نمیتوان پرداخت
بمزدقان برو ای باد مژگانی بر
که ترکی از تو همه فارس را مسخر ساخت
بر آن نگار زرندی چه شد مسلم فارس
لوای حسن دگرباره بر عراق افراخت
شد است خاک من اکسیر عشق پنداری
تنم زبوته مهرت فلک زبسکه گداخت
رسد بکعبه مقصود آن طلبکاری
که پای را زسر اندر ره طلب نشناخت
اگر خدای نمیخواست کردن آشفته
چرا شکنج سر زلف تو پریشان ساخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل بیانگر آلام و دلسوختگی عاشق است که به خاطر جدایی از معشوق در عذاب به سر میبرد. شاعر از غم عشق میگوید و تأکید دارد که هرچند تجربههای تلخی داشته، اما ارتباط با دوست و معشوق را نمیتوان فراموش کرد. او به سرنوشت خود و تأثیرات عشق اشاره میکند و اینکه عشق و زیبایی معشوق چقدر بر زندگیاش تأثیر گذاشته است. در نهایت، شاعر از نقش خداوند در ایجاد این عواطف و احساسات نیز سخن میگوید و تأمل میکند که چرا این همه درد و رنج برایش پیش آمده است.
هوش مصنوعی: من که به خاطر جدایی تو به سختی افتادهام، حالا با چه کسی میتوانم در بازی غم عشق شرکت کنم؟
هوش مصنوعی: ما از هر چیزی که لازم بود، هزینه کردیم و خانهای ساختیم، اما نمیتوانیم عشق و محبت را از دل خود بپردازیم.
هوش مصنوعی: ای باد مژگانی، به بزم و شادی برو، زیرا که زیبایی تو با ترکی که داری، همه فارسها را شیفته و مسحور کرده است.
هوش مصنوعی: بر آن دلبر زریر چه آمد؟ دیگر بار پرچم زیبایی را بر عراق برافراشت.
هوش مصنوعی: من ملبس به عشق تو هستم، گویی خاک وجودم به اکسیر عشق تبدیل شده است. احساس میکنم که بدنم از محبت تو به شدت میسوزد.
هوش مصنوعی: به مقصد کعبه میرسد کسی که در جستجوی خود، از معانی و اهداف بزرگ غافل نشود و پا را بهدرستی بر زمین بگذارد.
هوش مصنوعی: اگر خداوند نمیخواست که در دلها اضطراب ایجاد کند، چرا موهای پیچ در پیچ تو را اینگونه آشفته و پراکنده ساخت؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ صحبت دیرین و حق دید و شناخت
که سنگ تفرقه ایام در میان انداخت
دو دوست یک نفس از عمر برنیاسودند
که آسمان به سر وقتشان دو اسبه نتاخت
چو دل به قهر بباید گسست و مهر برید
[...]
چو در فراق تو یک دم نمی توانم ساخت
بگو که نرد هوس با تو چون توانم باخت
فراق روی تو ما را چنان نزار فکند
که هر که دید مرا از خیال وانشناخت
ببرد از من بیچاره صبر و هوش رخش
[...]
کسی که حق حریفان مهربان نشناخت
سزاست گر جگرش جور ناکسان خون ساخت
دریغ نیست مرا جان اگر چه دیر نماند
دریغ صحبت دیرین و حق دید و شناخت
رمید مرغ دل ما از آن چمن آن روز
[...]
کسی که در قدح دیگران بهار گداخت
مرا در آتش افسرده خمار گداخت
شدم غبار و نیامد دگر چه چاره کنم
نگشت وعده فراموش و انتظار گداخت
توبه کردم آسمان میخانه ساخت
[...]
نه صالح بن وهب از کمین سمند بتاخت
به قصد پهلوی سلطان دین سنان افراخت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.