مگر لیلی میان کاروان است
که مجنون در قفای ساربان است
نه تنها من در این وادی اسیرم
که بس کشته در این ریگ روان است
سلیمانی تو و باد است ناقه
تو خورشیدی و محمل آسمان است
چگویم آن عماری چیست و آن مه
بود جسمی که جانش در میان است
منجم گو بیا و ین طرفه بنگر
که بر مه عنبر تر سایه بان است
بنا میزد زماه پرنیان پوش
که عارض از حریر و پرنیان است
حجاب چهره کردی زلف مشکین
و یا روزیست کاندر شب نهان است
بنه کوه و منه بار غم هجر
که این بارم بجان و دل گران است
کشم جور و ندارم رشگ بر غیر
بحمدالله بتم نامهربان است
نخواهم پا کشیدن از در تو
سری کاندر وفا کردم همان است
زمانی را که عشقم کرد تمکین
بگفتم عقل را آخر زمان است
محبت کشتم و بر دشمنی داد
وفا کردم جفا پاداش آن است
اگر پیرم من آشفته غمی نیست
که بر سرسریم از آن جوان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و دردهای ناشی از دوری پرداخته است. شاعر خود را در وضعیتی اسیر و محزون توصیف میکند که نه تنها خود، بلکه دیگران نیز در این مسیر رنج میکشند. او معشوق را به عنوان خورشید و خودش را به عنوان کسی که در پی آن است، معرفی میکند و در بیان احساساتش به توصیف زیباییهای معشوق میپردازد. همچنین، از بار غم هجر و مشکلاتی که عشق برایش به همراه دارد، سخن میگوید. در نهایت، شاعر به وفاداری و عشقش تأکید میکند و میگوید که حتی با پیر شدن و آشفتهخاطری، همچنان به عشقش وفادار خواهد ماند.
هوش مصنوعی: آیا لیلی در میان کاروان است که مجنون به دنبالش در حال رفتن است؟
هوش مصنوعی: من تنها در این مسیر گرفتار نیستم؛ بسیاری دیگر نیز در این زمین بیرحم به دام افتادهاند.
هوش مصنوعی: تو مانند سلیمان هستی و سوار بر شتر، همچون خورشید درخشان و محمل تو در آسمان است.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم بگویم عماری چه کسی است و آن ماهی که جسمش در دنیای مادی است اما روحش در عالم دیگری قرار دارد چیست؟
هوش مصنوعی: ای ستارهشناس، بیا و به این طرف نگاه کن که بر روی ماه سایهای مانند بالهای عنبرین وجود دارد.
هوش مصنوعی: معمار، دختری را میسازد که در پوششهای نرم و لطیف است و زیباییاش همچون حریر و پارچههای نرم و شکیل است.
هوش مصنوعی: چهرهات را با موهای سیاهت پوشاندهای و یا آن روزی است که در شب پنهان شدهای.
هوش مصنوعی: کوه را به دوش بگذار و بار غم جدایی را بردار، زیرا این بار به جان و دل من سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: من تحت فشار قرار دارم و از کسی حسادت نمیکنم. به لطف خدا، معشوق من بیرحم است.
هوش مصنوعی: من از در تو عقبنشینی نخواهم کرد، چون وفاداریام همین است.
هوش مصنوعی: زمانی که عشق من را به تسلیم وا داشت، به عقل گفتم که دیگر وقتش تمام شده است.
هوش مصنوعی: عشق و محبت خود را فدای دشمنی کردم و به وفاداری نسبت به آنهایی که به من ظلم کردند، پاسخ بدتر از آن را دریافت کردم.
هوش مصنوعی: اگرچه من پیر و آشفتهام، اما غمی برایم نیست، زیرا این دردهایی که دارم، جوانان را نیز درگیر خود کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو ایزد را دهشها بی کران است
پذیرفتن مرو را همچنان است
بگردان روی دل از فکرت بد
که بد کردن نه کار بخردان است
بدی اندیشه کردن در حق خلق
بدی کار تو در وی نهان است
کسی که نیکی اندیشد به هر کس
[...]
اساس شرع او ختم جهان است
شریعتها بدو منسوخ از آن است
جهانی جان چو پروانه از آن است
که آن ترسا بچه شمع جهان است
به ترسایی درافتادم که پیوست
مرا زنارِ زلفش بر میان است
درآمد دوش آن ترسا بچه مست
[...]
چه روی است آن که پیش کاروان است
مگر شمعی به دست ساروان است
سلیمان است گویی در عماری
که بر باد صبا تختش روان است
جمال ماه پیکر بر بلندی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.