ایکه مطبوع و شوخ و دلبندی
از چه با مات نیست پیوندی
تیغ بر کش بکش ملول نباش
اگر از قتل بنده خرسندی
هر که بیند بکشته ام گوید
کام دل یافت آرزومندی
غیر تسلیم نیست چاره عشق
چکند بنده با خداوندی
تلخکامی کوه کن ببرد
از تو شیرین دهن شکر خندی
روی و موی تو بد غرض که خدای
بشب و روز خورد سوگندی
دید یعقوبت و زخاطر کرد
که از او گم شده است فرزندی
حال عقل و کشاکش عشقت
جنگ دیوانه با خردمندی
نام بردی زغیر از آن لب نوش
بر بزخمم نمک پراکندی
چند ای شیخ درس فقه و اصول
درس عشقی بیا بخوان چندی
تا چو آشفته بگسلی زجهان
خویشتن را بدوست پیوندی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلبستگی است و به توصیف احساسات و پیچیدگیهای آن میپردازد. شاعر به معشوق خود اشاره میکند و از عدم پیوند میان خود و او گلایه میکند. او میگوید که بالای یک عشق، چارهای جز تسلیم وجود ندارد و درد و رنج ناشی از این عشق را تجربه میکند. شاعر از معشوق خود به عنوان کسی یاد میکند که لبخندش شیرینی و دلنوازی دارد، اما در عین حال احساس تلخی و غم را نیز در خود حس میکند. او به بحث عشق و عاقلانه و دیوانهوار درگیریهای آن میپردازد و در نهایت به این نتیجه میرسد که باید به عشق پرداخته و از جهان و درسهای خشک فقه و اصول فاصله بگیرد تا به ارتباطی عمیقتر با معشوق برسد.
هوش مصنوعی: ای محبوب زیبا و شیرین، چرا میان ما ارتباطی وجود ندارد؟
هوش مصنوعی: سلاح را برکش و بیتوجه به خستگی، اگر از کشتن من لذت میبری، این کار را انجام بده.
هوش مصنوعی: هر کسی که ببیند من به قتل رسیدهام، میگوید که به آرزوی خود دست یافته و desires را برآورده کرده است.
هوش مصنوعی: تنها راهی که برای عشق وجود دارد، تسلیم شدن است. بنده هیچ راه دیگری ندارد جز اینکه در برابر خداوند استسلم کند.
هوش مصنوعی: کوه تلخیها و دشواریها را از تو میزداید و به تو لذت و شادی میبخشد.
هوش مصنوعی: چهره و موهای تو باعث میشود که خداوند در شب و روز بر تو قسم بخورد و از فضل و رحمتش تو را برخوردار کند.
هوش مصنوعی: یعقوب جوانش را دیده و به یاد میآورد که او را گم کرده است.
هوش مصنوعی: عقل و دیوانگی در عشق در حال نبرد هستند، یکی عاقلانه و دیگری با جنون دست و پنجه نرم میکند.
هوش مصنوعی: تو از آن لب شیرین صحبت کردی، ولی بر زخمم نمک پاشیدی.
هوش مصنوعی: ای شیخ، بگذار دروس فقه و اصول را کنار بگذاریم و مدتی به درس عشق بپردازیم.
هوش مصنوعی: برای اینکه از این دنیا و مشکلاتش رها شوی، باید خود را به دوستی پیوند دهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بوالفرج شرم نامدت که بجهد
به چنین حبس و بندم افکندی
تا من اکنون ز غم همی گریم
تو به شادی ز دور می خندی
شد فراموش کز برای تو باز
[...]
او ز بهر کمال بیبندی
وز برای جمال خرسندی
من نگویم: به ابر مانندی
که نکو ناید از خردمندی
او همیبخشد و همیگرید
تو همیبخشی و همیخندی
کز نسیم خوش رضا بندی
شور و آشوب در من افکندی
سر بلندی ده از خداوندی
همتش را به تاج خرسندی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.