گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

از هیچ کسی ساخته غیر از تو دهانی

جز تو بخیالی که کند تنک میانی

گر ماه بود قوه گفتار ندارد

ور غنچه بود پیش تواش نیست دهانی

گفتند حکیمان سخن از مسئله جزء

از نقطه موهوم لبت کرد بیانی

ای زلف تو بر گردن خورشید کمندی

ای ابروی پیوسته تو بر ماه کمانی

در انجمن حسن توئی شمع فروزان

وندر چمن ناز تو خود سرو چمانی

دل بود طپان در برم از چشمک خونریز

نیک آمدی ای خط که مرا حرز امانی

بر کشته اغیار چو باران بهاری

بر خرمن احباب همه برق یمانی

زلفین خمیده بخطت دید وهمی گفت

نظاره گیت پیر شد اما تو جوانی

تو خود همه آنی که تو دانی بنکوئی

من خود چه بگویم که چنینی و چنانی

از لطف ببخشا تو بر آشفته مسکین

چون صاحب عصری تو و سلطان زمانی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست

گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی

گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه

گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی

فرخی سیستانی

ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی

گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی

چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی

چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی

مانند میان تو و همچون دهن تو

[...]

قطران تبریزی

روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی

ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی

زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی

جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی

گاه این زبر سیم کند غالیه سائی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی

گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی

آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری

و آواز برآورده چو آواز جوانی

ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی

ور هر دو بخواهی به‌ تو بخشم به زمانی

با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را

تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی

از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه