از هیچ کسی ساخته غیر از تو دهانی
جز تو بخیالی که کند تنک میانی
گر ماه بود قوه گفتار ندارد
ور غنچه بود پیش تواش نیست دهانی
گفتند حکیمان سخن از مسئله جزء
از نقطه موهوم لبت کرد بیانی
ای زلف تو بر گردن خورشید کمندی
ای ابروی پیوسته تو بر ماه کمانی
در انجمن حسن توئی شمع فروزان
وندر چمن ناز تو خود سرو چمانی
دل بود طپان در برم از چشمک خونریز
نیک آمدی ای خط که مرا حرز امانی
بر کشته اغیار چو باران بهاری
بر خرمن احباب همه برق یمانی
زلفین خمیده بخطت دید وهمی گفت
نظاره گیت پیر شد اما تو جوانی
تو خود همه آنی که تو دانی بنکوئی
من خود چه بگویم که چنینی و چنانی
از لطف ببخشا تو بر آشفته مسکین
چون صاحب عصری تو و سلطان زمانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و یگانگی محبوب پرداخته و شاعر احساسات عمیق خود را نسبت به او بیان میکند. او محبوب را منبع کلام و زیبایی میداند و او را به ماه و گل تشبیه میکند. همچنین، به ناز و جذابیت محبوب اشاره کرده و او را به عنوان منبع روشنایی در جمع و چمن معرفی میسازد. شاعر در عین حال، دلتنگی و احساس ضعف خود را نسبت به محبوب ابراز میکند و از او درخواست لطف و بخشش دارد. در نهایت، او محبوب را به عنوان یک سلطان زمان میشناسد و خود را در برابر او کوچک میبیند.
هوش مصنوعی: هیچ کس جز تو توانایی برآورده کردن نیازها و آرزوهای من را ندارد، و تنها تو هستی که میتوانی در دل من جایی خاص داشته باشی.
هوش مصنوعی: اگر ماه درخشان بخواهد صحبت کند، نمیتواند. و اگر غنچهای باشی، در حضور تو دهانی برای بیانش نخواهد بود.
هوش مصنوعی: حکیمان گفتند که از موضوعات جزئی و مسائلی که به طور غیرواقعی در ذهن وجود دارند، سخن روشن و روشنی بیان کن.
هوش مصنوعی: موهای تو مانند کمندی است که بر گردن خورشید افتاده و ابروهای تو همچون کمانی است که بر ماه کشیده شده است.
هوش مصنوعی: در جمع زیباییهای تو، تو مانند شمعی درخشان هستی و در میان گلزار ناز تو، خودت چون سرو برمیخیزی.
هوش مصنوعی: دل من به ضربان درآمده است، از نگاه خونی تو خوش آمدی ای خط زیبا که برای من همچون پناه و امنیتی است.
هوش مصنوعی: باران بهاری بر روی کشتهای بیگانه میبارد و با درخشش خود، خرمن دوستان را شاداب میکند.
هوش مصنوعی: دو رشته موهایت را که در کنار چهرهات افتاده دیدهام و به نظر میرسد که در تماشای تو زمان پیر شده است، اما تو همچنان جوان ماندهای.
هوش مصنوعی: تو خود میدانی که چه هستی، پس من چه چیزی باید بگویم دربارهی تو که اینگونهای و آنگونهای؟
هوش مصنوعی: لطفاً به من که در پریشانی و درماندگی هستم رحم کن، زیرا تو شخصیت بزرگی هستی و در این زمان بزرگمنشانی به حساب میآیی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست
گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی
گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه
گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی
ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی
گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی
چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی
چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی
مانند میان تو و همچون دهن تو
[...]
روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی
ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی
زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی
جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی
گاه این زبر سیم کند غالیه سائی
[...]
در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی
گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی
آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری
و آواز برآورده چو آواز جوانی
ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست
[...]
ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی
ور هر دو بخواهی به تو بخشم به زمانی
با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را
تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی
از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.