گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

هلال عید نمود، ای مه دو هفته، کجایی؟

که دوستان را روی چو عید خود بنمایی

برون خرام کله کج نهاده تا به نظاره

ز پرده ها به در افتند لعبتان ختایی

اگر تو باد به سر می کنی، رسد که به خوبی

چو غنچه لعل کلاه و چو سبزه سبزقبایی

نماز عید به محراب ابروی تو کنم من

نه من که جمله جهان، چون به عیدگاه درآیی

چرا روایی اشکم به پیش روی تو نبود؟

گلاب را بود آخر به روز عید روایی

هر آنچه در دل من بود، ریختند به صحرا

دو چشم من که به خونم همی دهند گوایی

بخوان به نزد خودم تا چو بخت سوی تو آیم

کجاست دولت آنم که تو به سوی من آیی

به جور می کشم، این جرم خسروست، نه از تو

که تو چو لطف ملک جان فزای عمر فزایی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خاقانی

چو عمر رفته تو کس را به هیچ کار نیایی

چو عمر نامده هم اعتماد را به نشایی

عزیز بودی چون عمر و همچو عمر برفتی

چو عمر رفته ز دستم نداند آنکه کی آیی

مرا چو عمر جوانی فریب دادی رفتی

[...]

عراقی

ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، کجایی؟

چه باشد ار رخ خوبت بدین شکسته نمایی؟

نگفتیم که: بیایم، چو جان تو به لب آید؟

ز هجر جان من اینک به لب رسید کجایی؟

منم کنون و یکی جان، بیا که بر تو فشانم

[...]

حکیم نزاری

فراق اگر چه مرا می‌کشد به دردِ جدایی

خیالِ دوست تو باری درین میانه کجایی

که می‌رود که بگوید که گر میانِ من و تو

وفا و عهد درست است برشکسته چرایی

هزار بار به هم برزدی چو زلف پریشان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
نسیمی

لقد فنیت عن الغیر لا وجود سوایی

لان نفی وجودی ثبوته لبقایی

وجود غیر چو مستلزم شریک و دویی است

خیال غیر چرا می‌کنی و غیر چرایی؟

عن البقاء ولا للبقاء من عدم

[...]

جامی

به قول خوش چو نیابی ز چنگ خصم رهایی

به آن بود که زبان را به ناخوشی بگشایی

چو قفل خانه به آهستگی گشاده نگردد

پی شکستنش آن به که سوی سنگ گرایی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه