تو شمع محفل انسی شب آمد در شبستان آی
گلی بر بلبلان رحمی کن و سوی گلستان آی
کنار از ما چه میگیری که تو آلودهدامانی
تو دریایی چه اندیشی بزن موجی به دامان آی
شکستی عهد و پیمانم زدی با غیر پیمانه
تویی پیمانشکن پیمانهای نوشان به پیمان آی
دل و دین بردی و بر جانهای نیمجانی را
خدا را بار دیگر از برای غارت جان آی
مرا مردم ز دیدهای پریزاده سفر کرده
برای اینکه بنشینی به جایش همچو انسان آی
سریعالسیر چون ماهی و در هر منزلی یک شب
بود وقت شرف در کاخ خود ای ماه تابان آی
ز چشمم میگریزی کاز تو شاید توشه بردارد
اگر دیده بود غماز اندر سینه پنهان آی
تویی آن لؤلؤ لالا مرا دیده بود عمان
ز دست خاکیان بگریز و سوی بحر عمان آی
طبیبان بر سر درمان ولی دانم که درمانند
مرا ای درد جان پرور برای رفع درمان آی
مغنی پرده عشاق را نیکو زدی امشب
برای سور مستان مدح حیدر را نواخان آی
پریشان است آشفته ز سودای سر زلفش
گَرَش آشفتهتر خواهی به آن زلف پریشان آی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوتی است به گرد هم آمدن و لذت بردن از زیباییهای شب و عشق. شاعر از محبوبش میخواهد که به جمع دوستان بیاید و به گلستان عشق بپیوندد. او به محبوب یادآور میشود که نمیتواند خود را از جمع ما دور کند و باید به جمعی برگردد که در آن محبوبیت و نور وجود دارد. همچنین شاعر به بیان درد و رنجی که از جدایی متحمل شده است، میپردازد و از عشق و شوقی که در دل دارد، سخن میگوید. در نهایت، او به قدرت و زیبایی محبوب اشاره میکند و از او میخواهد که به سرزمین عشق برگردد و لحظات شاد را با هم بگذرانند.
هوش مصنوعی: تو همان شمعی هستی که در محفل دوستان میدرخشی، به شبستان شب آمدهای. ای گل، به بلبلان رحم کن و به سمت باغ گلها بیا.
هوش مصنوعی: کنار از ما چه چیزی میخواهی بگیری، در حالی که خودت آلوده هستی. تو مثل دریا هستی، پس چه فکری میکنی؟ یک موج به دامن خود بزن.
هوش مصنوعی: عهد و پیمانی که با من داشتی را شکستیم و با کسی دیگر ارتباط برقرار کردی. تو که پیمانشکن هستی، بیایید دوباره به پیمان بازگردیم و نوشیدنیام را از پیمانه تو بگیریم.
هوش مصنوعی: دل و ایمان را از من گرفتهای و حالا با جانهای بیرمق و ناتوانم، ای خدا، دوباره برای گرفتن جانم بیا.
هوش مصنوعی: مردم برای من از پرندهای که سفر کرده و از دیدگانم دور است، صحبت میکنند. آنها میخواهند تو به جای او بنشینی و به شکل یک انسان رفتار کنی.
هوش مصنوعی: شما به سرعت مانند ماهی حرکت میکنی و در هر مکانی یک شب اقامت میکنی. در زمان شکوه و عظمت، ای ماه درخشان، به کاخ خود بیا.
هوش مصنوعی: از چشمانم دوری میکنی، چون ممکن است برگردی و از آنچه در دل دارم خبر بگیری. اگر میدانستی که درد و غم من در سینهام پنهان است، شاید باز میگشتی.
هوش مصنوعی: تو آن مروارید نایاب هستی که مرا دیدهاید. ای زیبا، از دست انسانهای خاکی فرار کن و به سمت دریا عمان برو.
هوش مصنوعی: پزشکان در تلاش هستند که مرا درمان کنند، اما میدانم که درد من خود دارویی برای جانم است. ای درد جانپرور، برای رفع این درمان به سراغم بیا.
هوش مصنوعی: امشب با صدای زیبا و آهنگی دلنشین، شعری درباره حیدر را برای عیش و شادی عاشقان بخوان.
هوش مصنوعی: دلشورهای دارم به خاطر زیباییهای او که هرچه بیشتر به آن فکر میکنم، بیشتر درهم میآیم. اگر تو هم میخواهی از این دلشوره بیشتر و بیشتر بشوی، به زلف پریشان او نزدیکتر شو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی
دهان چون غنچه بگشای و چو گلبن در گلستان آی
دمادم حوریان از خلد رضوان میفرستندت
که ای حوری انسانی دمی در باغ رضوان آی
گرت اندیشه میباشد ز بدگویان بی معنی
[...]
که گفت ای سرو سیمینتن به طرف باغ و بستان آی
گل افشان کن زرخسار و بتاراج گلستان آی
غلامت تا شود غلمان بهشتی را مشرف کن
برای خجلت حوران بطوف باغ رضوان آی
گرت از چشم بدبینان گزندی پیش میآید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.