گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

غم حورت از چه باشد که تو این غلام داری

ز بهشت خاص برخورده هوای عام داری

نکنی به زخم ناسور دل از چه رو رعایت

تو که زلف عنبرین‌بو خط مشکفام داری

ز شکر لبت چه حاصل که جواب تلخ گوید

چه کنم به سیم سینه که دل از رخام داری

به هوای روز اضحی به منای نورسیده

من و گوسفند قربان تو سر کدام داری

نه عسل نه شکّر است این نه فرات و کوثر است این

چه حلاوت است یا رب که تو در کلام داری

نه همین ز آهوی چین تو عبیر میفروشی

تو هلال غالیه‌سا به مه تمام داری

به نیام تیغ ابرو و کشیده تیر مژگان

ز که باز یا رب امشب سر انتقام داری

ندهد اگر که نامش به نگین تو فروغی

ز نگینی ای سلیمان تو چه احتشام داری

چه هراس باشد آشفته تو را ز حول محشر

که علیّ و یازده تن به جهان امام داری

تو که تن به عشق دادیّ و شدی نشان طعنه

چه غمت ز ننگ باشد چو هوای نام داری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

صنما تو همچو آتش قدح مدام داری

به جواب هر سلامی که کنند جام داری

ز برای تو اگر تن دو هزار جان سپارد

ز خداش وحی آید که هنوز وام داری

چو حقت ز غیرت خود ز تو نیز کرد پنهان

[...]

سعدی

کس از این نمک ندارد که تو ای غلام داری

دل ریش عاشقان را نمکی تمام داری

نه من اوفتاده تنها به کمند آرزویت

همه کس سر تو دارد تو سر کدام داری

ملکا مها نگارا صنما بتا بهارا

[...]

حکیم نزاری

ختنی جمالی ای جام حبشی چه نام داری

بجز از خطی و خالی ز حبش کدام داری

ختنی است رنگ رویت حبشی است رنگ مویت

به میان این دو کشور به کجا مقام داری

حبشی سفید نبود ختنی نمک ندارد

[...]

طبیب اصفهانی

زنکوئی آنچه باید همه را تمام داری

چه شود اگر بگوئی صنما چه نام داری

نه زدوستی وفائی نه بدشمنی جفائی

همه حیرتم نگارا که سر کدام داری

منم و دل فگاری بتو دادم اختیارش

[...]

فروغی بسطامی

شب چارده غلامی ز مه تمام داری

تو چه خواجهٔ تمامی که چنین غلام داری

مگر از سیاه روزی تو مرا نجات بخشی

که طلوع صبح روشن ز سواد شام داری

حشم کرشمه از پیش و سپاه غمزه از پس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه