بر گل به پای سرو چو رفتار میکنی
از لطف پای نازکت افگار میکنی
اگر حال دل ز غمزه بپرسی چه گویمت
خوش میکنی که پرسش بیمار میکنی
پندی بده به زلف که خونهای بیدلان
چندین چرا به گردن خود بار میکنی
با غمزه هم بگوی که در پیش مردم
خواهم زدن که شوخی بسیار میکنی
گفتی جمال خویش نمایم به عاشقان
این خود کرامتی است که اظهار میکنی
ای طوطی این حدیث شکربار از آن تست
یا گفته منست که تکرار میکنی
سعدی اگر چو طوطی گویا بود کمال
طوطی خموش به چو نو گفتار میکنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و نازککاری معشوق اشاره میکند و از او میخواهد که با خودخواهی و غمزهاش دلهای عاشقان را نرنجاند. او از معشوق میخواهد که به زلفش توجه کند و به خاطر درد و غم دیگران مسئولیتپذیر باشد. شاعر همچنین به زیبایی معشوق و اینکه چقدر پند و نکتههای مهمی در رفتار او نهفته است، اشاره میکند. در نهایت، او خود را با طوطی مقایسه میکند که همواره در حال تکرار است و از تواناییاش در بیان احساسات و بروز عشق صحبت میکند.
هوش مصنوعی: وقتی که با ناز و ظرافت به گلها نزدیک میشوی، در واقع باعث میشوی که سروها نیز به زیبایی ویران شوند.
هوش مصنوعی: اگر از من حال دلم را بپرسی، چه باید بگویم؟ تو که با پرسیدن، حال من را بدتر میکنی.
هوش مصنوعی: به زلفی که بر دلها آسیب میزند، نصیحت کن که چرا این همه درد و رنج عاشقانی را که بیخبرند، بر دوش خود میگذاری؟
هوش مصنوعی: به صورت غیرمستقیم به او بگو که میخواهی در جمع مردم، خودت را شوخیوار نشان دهی و به این ترتیب میخواهی از او بخواهی که کمتر به شوخی بپردازد.
هوش مصنوعی: تو به من گفتی که زیبایی خود را به عاشقان نشان دهم، و این خودش نشانهای است از کرامت و بزرگی تو که آن را به نمایش میگذاری.
هوش مصنوعی: ای طوطی! آیا این سخن شیرین که تو مدام تکرار میکنی، از خود توست یا از من است که نقل میکنی؟
هوش مصنوعی: اگر سعدی مانند طوطی صحبت میکرد، نشاندهنده فضیلت طوطی این بود که او همواره سکوت میکند و به جای گفتن سخنان بیفایده، در زمان مناسب و درست سخن میگوید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جانا،دلم به عشق گرفتار میکنی
جان مرا نشانهٔ تیمار میکنی
بس اندکست میل تو سوی وفا و لیک
اندر جفا تکلیف بسیار میکنی
با من همیشه چرخ ستمگار بد کند
[...]
سرو ایستاده به چو تو رفتار میکنی
طوطی خموش به چو تو گفتار میکنی
کس دل به اختیار به مهرت نمیدهد
دامی نهادهای که گرفتار میکنی
تو خود چه فتنهای که به چشمان ترک مست
[...]
میآیی و دمی دو سه در کار میکنی
ما را به دام خویشتن گرفتار میکنی
دین میخری به عشوه و دل میبری ز دست
آری تو زین معامله بسیار میکنی
هر دم هزار بی سر و پا را چو زلف خویش
[...]
دایم ستیزه با دلافگار میکنی
با لشکر شکسته چه پیکار میکنی؟
ای وای اگر به گریه خونین برون دهم
خونی که در دلم تو ستمکار میکنی
با این حلاوتی که دل عالم از تو سوخت
[...]
با ما سخن ز نیک و بد کار میکنی
ما را گمان مردم هشیار میکنی
من با تو قالب تهیم سوی من ببین
از شرم اگر تو روی به دیوار میکنی
تنها نه دل ز من به نگاهی گرفتهای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.