خلیلی صرمت حبال العهودی
و احرقت قلبی بنار کعودی
چه آتش بجانم برافروخت عشقت
که میسوزم اما نه پیداست دودی
ولو لم جرت دمعة من عیونی
فما اطفاء النار ذات الوقودی
کجا می نشست آتش عشقت از دل
اگر چشمه اشک چشمم نبودی
فی فیک عذب فرات و انی
بظمان حیران بین النقودی
تو را بر لب آب حیاتست اما
من تشنه لب را نه بخشید سودی
و اوجدت یوسفک فی بر نجد
عزیز هو عند ابن سعودی
تهی دست وارد شدم بر جنابت
فیالیتنی مت قبل الورودی
چرا خال هندو برخ جای دادی
اما حرم الجنه للهنودی
چرا چون تو فرزند ناورد دیگر
و ان کانت الدهر ذات الولودی
چرا وصف تو دیده کرده سراپا
و ان لم راتک بعین شهودی
نگوئی که در کعبه غافل نشستم
مع وجهک قبلتی فی السجودی
تو ای عشق در کشور دل امیری
و ما یوجد غیرک فی الوجودی
و قد ضاقت القلب و القصد عیشی
خدا را بکش مطرب از دل سرودی
حرام است عیشی که در او نباشد
نه گلبانگ چنگی نه آهنگ رودی
گره از سر زلفش ار باز کردی
دل آشفته را از گره برگشودی
ادیبم بود عشق و عشق است حیدر
کجا نکته گیرد بنظمم حسودی
زاشعار آشفته آهم برآمد
خدایا رسان بر روانش درودی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترا دیده هر بار دیدی چه بودی
که هر بار دولت مرا رخ نمودی
چه بودی گر آن لب نمک میفشاندی
وز آن سوز ریش دل ما فزودی
نسیم توأم گفت عود ارنه خام است
[...]
هلالم ز ابرو بتا تا نمودی
دل از دست دیوانۀ خود ربودی
کشد گر به بتخانه نقشت، مصّور
به یکدفعه بت ها کنندت سجودی
ندانم چرا شش جهت شد معطر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.