گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

رشته ها بر گردنم ای زلف یار آویختی

فتنه کردی ای نگاه مست خونم ریختی

منتی بر گردنم داری تو ای زلف دو تا

کز همه زنجیر مویان رشته ام بگسیختی

میبری نام رقیبان بر لب شیرین چرا

زهر با قند مکرر از چه رو آمیختی

شاید از جادوئی ضحاک آسا دم زنم

تا تو ای مار سیه بر گردنم آویختی

گر نبودت در کمین آن آهوان شیر گیر

از چه آشفته به چین زلف او بگریختی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

در شرابم چیز دیگر ریختی درریختی

باده تنها نیست این آمیختی آمیختی

بار دیگر توبه‌ها را سوختی درسوختی

بار دیگر فتنه را انگیختی انگیختی

چون بدیدم در سرم سودای تو سودای تو

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه