یاد داری دوش کاندر سر خماری داشتی
با حریفان بود جنگ و با پیاله آشتی
بود دل لبریز خون از شوق تو در بر مرا
خوردیش لاجرعه و جام میش انگاشتی
خواندیم در بزم خاص و گفتیم حرفی به گوش
لاجرم گویا مرا هم مدعی پنداشتی
محمل لیلی بر اشتر باز کن بر جان بنه
ساربانا از چه این بارم به دل بگذاشتی؟
جرم ما نبود که گر گیرد کست در قتل خلق
خود نشان از خون مسکینان به ناخن داشتی
چنبر زلف توام رخنه به کاخ عقل کرد
مار ضحاکم چرا بر مغز سر بگماشتی؟
گر نهای چون ذوالفقارِ شاه ای ابروی یار
از چه بر خورشید و مه تیغ دو سر افراشتی؟
میوههای تازه و تر چینی از شاخش به حشر
تخم مهر مرتضی آشفته در دل کاشتی
نقش اغیارم ز سینه محو شد دفتر بشوی
تا به لوح دل تو خود نقش علی بنگاشتی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عاشقانه و درد ناشی از جدایی است. شاعر به یاد شبهایی میافتد که در حال خماری و شادی با دوستانش بود، در حالی که دلش پر از شوق و خون برای معشوقش است. او به بیان تضاد بین حال و گذشتهاش میپردازد و از اینکه دیگران او را بهعنوان مدعی میپندارند، ناراحت است. همچنین، شاعر از زیبایی معشوقش و تأثیر آن بر روح و عقل خود صحبت میکند و به جراحتهایی که از عشق او به دل دارد اشاره میکند. در نهایت، او از معشوق میخواهد که یاد خاطرات و نقشهای دیگر را از دلش بزداید و تنها به عشق علی (ع) بپردازد.
هوش مصنوعی: یاد میکنی که شب گذشته در حال مستی، با دوستانت در حال جنگ بودی و همزمان با جامهای شراب در صلح و آشتی به سر میبردی.
هوش مصنوعی: دل من از شوق تو پر از احساسات عمیق و درد است، و تو انگار که به راحتی این حس را بلعیدهای و آن را به عنوان یک جام شراب تصور کردهای.
هوش مصنوعی: در یک میهمانی ویژه، ما صحبتهایی را رد و بدل کردیم و به نظر میرسد که تو از گفتههایم به گونهای برداشت کردی که مرا نیز در زمره مدعیان قرار دادی.
هوش مصنوعی: سوارکار، بار لیلی را بر روی شتر بگشای و جان خود را به خطر بینداز. دلیل اینکه این بار را به دل من سپردی چیست؟
هوش مصنوعی: ما گناهی نکرده بودیم، اما اگر تو در کشتن مردم دقت کنی، نشان از خون بیگناهان را بر ناخنهات خواهی یافت.
هوش مصنوعی: من در دام زلف تو گرفتارم و عقل من تحت تاثیر زیباییهای تو قرار گرفته است. چرا باید دمار از روزگارم درآوری و بر سرم تازیانه بزنی؟
هوش مصنوعی: اگر تو مانند ذوالفقارِ شاه نیستی، پس چرا دو سر تیغ را بر روی خورشید و ماه بلند کردهای، ای ابروی یار؟
هوش مصنوعی: شما از برکات و ثمرات نیکویی که در دل خود دارید، به زنده بودن و معنای عشق و محبت را به دنیا نشان میدهید.
هوش مصنوعی: نقش و اثر دیگران از دل من پاک شد. اگر دفتر دل را پاک کنی، خودت میتوانی یاد علی را بر آن بنویسی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رفتی و چون زلف خود در آتشم بگذاشتی
نام من بر آب چون خط بر سمن بنگاشتی
بیگناهی نانموده رخ ز ما برتافتی
بی خطائی نانهاده دل ز ما برداشتی
همچو خورشیدی که باری از در ابر و دمه
[...]
ای ملامت گر تو عاشق را سبک پنداشتی
تا به پیش عاشقان بند و فسون برداشتی
گه مثال و رمز گویی گه صریح و آشکار
تخم را اندر زمین ریگ ما چون کاشتی
ای زمین ریگ شرمت نیست از انبار تخم
[...]
یاد میداری که با من جنگ در سر داشتی
رای رای توست خواهی جنگ خواهی آشتی
نیک بد کردی شکستن عهد یار مهربان
این بتر کردی که بد کردی و نیک انگاشتی
دوستان دشمن گرفتن هرگزت عادت نبود
[...]
کاشکی ما را جفا از پیشِ ما برداشتی
کز وجود ناقص ما ذره ای نگذاشتی
من بر آنم کز وجودِ من برون آرد مرا
در سر ِ هر کس به حد ِ او بود پنداشتی
سلطنت هم گر بدین طبل و علم بودی به حشر
[...]
خواستم بوسی ز لعلت دست پیشم داشتی
قصد کردم کت ببوسم دست و هم نگذاشتی
بوی خون میآید از چاه زنخدانت، بلی
بوی خون آید که چندین دل درو انباشتی
هر زمانم شاخ اندوهی ز دل سر بر زند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.