ایکه بر عارض افروخته بر دل ناری
از چه رحمت بدل سوختگانت ناری
بت پرستان جهان راست حمایل زنار
بر بت و چهره تو از زلف کنی زناری
گر زلیخا نگرد روی تو بی پرده به مصر
حاش لله که به یوسف بودش بازاری
مار زلفین تو عمدا بزند زخم بجان
عقرب آسوده شود تا نکند آزاری
لوث زهدت نرود از دل و جان ای زاهد
تا بکفاره شوی خاک بود در خماری
لاجرم سلطنت کون و مکانش بخشند
هر که بر بندگی عشق کند اقراری
وه که در ساحت دل نیست جز اقلیم خراب
زآنکه جز عشق در این خانه بود معماری
تهمت دل به که بندم که بسینه گم شد
که در این خانه بجز تو نبود دیاری
تا که آشفته حدیث سر زلف تو نوشت
طبله مشک ختن را نخرد عطاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و زیبایی میپردازد و در عین حال به تاسف و درد ناشی از آن نیز اشاره دارد. شاعر از زلفهای معشوق بهعنوان ابزاری پیچیده برای ایجاد زخم عشق یاد میکند و به تضاد میان عشق و زهد اشاره میکند. همچنین، او چهره معشوق را بالاتر از تمام بتها میداند و با استفاده از تصاویری از زیبارویان و داستانهایی چون زلیخا و یوسف، به عمق عشق و دلبستگیاش اشاره میکند. در نهایت، شاعر بر این نکته تأکید میکند که در دل انسان، هیچ چیز جز عشق واقعی و خالص وجود ندارد و بقیه امور بیاهمیتاند.
هوش مصنوعی: کسی که زیباییاش مانند آتش دل را میسوزاند، چرا بر دلتنگی سوختگان رحمتی ندارد؟
هوش مصنوعی: پرستشگران بت در تمام دنیا، حامی و حافظ بتهای خود هستند، اما تو با زلفهای خود چهرهای خواهی داشت که به مانند زنجیری است.
هوش مصنوعی: اگر زیبایی تو همچون زلیخا بدون پرده نمایان شود، بیتردید در مصر، بازاری مثل یوسف برای تو به وجود خواهد آمد.
هوش مصنوعی: زلفهای تو مانند ماری است که به عمد زخم میزند تا جان عقرب را آرام کند و باعث آزارش نشود.
هوش مصنوعی: زهد و خودسازی تو از دل و جانت دور نمیشود، ای زاهد، تا زمانی که برای رستگاریات به خاک و خمودگی احتیاج داشته باشی.
هوش مصنوعی: بنابراین، کسانی که در عشق خالصانه و صادقانه خدمت کنند، به طور حتم به مقام و جایگاه بالایی خواهند رسید و سلطنت جهان به آنان عطا خواهد شد.
هوش مصنوعی: در دل انسان، جز ویرانی و نابودی چیزی وجود ندارد، زیرا تنها عشق میتواند در این خانهی دل، سازنده و معمار باشد.
هوش مصنوعی: من به چه کسی میتوانم دل بسپارم، در حالی که دل من در سینهام گم شده است؟ در این خانه جز تو کسی نیست که به او پناه ببرم.
هوش مصنوعی: زمانی که داستان و رازهای موهای سرشانه تو را با وحشت و شگفتی شرح میدهد، عطاری از فروش مشک ختن (عطر) نیز ناامید میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نگاری که ز دل کفر و ز رخ دین آری
دل من بردی و کردی رخ من دیناری
چشم تو دین برباید رخ تو باز دهد
چه بلائی تو که هم دین بر و هم دین آری
گل با خار بود نرگس بی خار بود
[...]
هر کجا تازه بخندید گل رخساری
بر رخم بشکفد از خون جگر گلزاری
عشق بازی به جهان کار چو من بی کاریست
که جزین کار ندانم من ومشکل کاری
بر دل از عشق حرج نیست که نادر یابی
[...]
خبر از عیش ندارد که ندارد یاری
دل نخوانند که صیدش نکند دلداری
جان به دیدار تو یک روز فدا خواهم کرد
تا دگر برنکنم دیده به هر دیداری
یعلم الله که من از دست غمت جان نبرم
[...]
ای نسیم سحری هیچ سر آن داری
کز برای دل من روی به جانان آری
پیش آن جان و جهان عرض کنی بندگیم
باز بر لوح دلش نقش وفا بنگاری
ور مجالی بودت گو که فلان میگوید
[...]
آخر ای دوست به من به من باز نظر کن باری
چه شود گر شود آسوده ز یاری یاری
گاه گاهی چه شود گر به سرم برگذری
تا مرا هم به خیالت شود استظهاری
ترکِ طوفِ چمن باغِ وفا نتوان کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.