گنجور

 
انوری

عشقِ تو را خرد نباید شمرد

عشقِ بزرگان نبود کارِ خرد

بارِ تو هرکس نتواند کشید

خارِ تو هر پای نیارد سپرد

جز به غنیمت نشمارم غمت

وز تو توان غم به غنیمت شمرد

چون ز پیِ توست چه شادی چه غم

چون ز میِ توست چه صافی چه دُرد

باری از آن پای شوم پایمال

باری از آن دست برم دستبرد

با تو کله بنهم و سر بر سری

گرچه نیاید کلهم از دو برد

چیست تو را آن نه سزاوارِ عشق

گیر که خوبی و بزرگی بمرد

حُسنِ تو همچون سخنِ انوری

رونقِ بازارِ جهانی ببرد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

مُرد مرادی نه همانا که مُرد

مرگ چنان خواجه نه کاری‌ست خُرد

جان گرامی به پدر باز داد

کالبد تیره به مادر سپرد

آنِ مَلِک با مَلِکی رفت باز

[...]

فرخی سیستانی

بوسه ای از دوست ببردم به نرد

نرد برافشاند و دو رخ سرخ کرد

سرخی رخساره آن ماهروی

بر دو رخ من دو گل افکند زرد

گاه بخایید همی پشت دست

[...]

منوچهری

همتش از چرخ همی‌بگذرد

رایش در غیب همی‌بنگرد

هیبت او چنگل شیران درد

دولت او سعد ابد پرورد

مسعود سعد سلمان

بوالفرج ای خواجه آزادمرد

هجر و وصال تو مرا خیره کرد

دید ز سختی تن و جان آنچه دید

خورد ز تلخی دل و جان آنچه خورد

سخت بدردم ز دل سخت گرم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
انوری

ای زتو بنهاده کلاه منی

هر که نیاید کلهش از دو برد

نام تو اوراق سعادت نبشت

جاه تو الواح نحوست سترد

ازخلفات ذات دویم چون برفت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه