گنجور

 
انوری

ای زتو بنهاده کلاه منی

هر که نیاید کلهش از دو برد

نام تو اوراق سعادت نبشت

جاه تو الواح نحوست سترد

ازخلفات ذات دویم چون برفت

نام مبارک پدرت را سپرد

جز تو کرا در صف عرض جهان

عارض تقدیر جهانی شمرد

باد صبای کرمت چون بجست

آتش آز بنی‌آدم بمرد

قدر فلک باتو چه گر سخت باخت

نرد تقدم نتواتنست برد

رو که دراین عهد ز می تلخ‌تر

صاف تویی باقی خم جمله درد

در شکم خاک کسی نیست کو

پشت زمین چون تو به واجب سپرد

بار بزرگیت زمین کی کشد

کیک و عماری نه محالیست خرد

ای که ز تو آز شود پایمال

وی که ز تو حرص برد دستبرد

من که ره از حادثه گم کرده‌ام

پی سپری می‌شوم اکنون چو کرد

عزم بر آنست که عهدی رود

پای بر آن عهد بخواهم فشرد

خرقه بپوشم به همین قافیت

قافیت اول یعنی که برد

 
 
 
رودکی

مُرد مرادی نه همانا که مُرد

مرگ چنان خواجه نه کاری‌ست خُرد

جان گرامی به پدر باز داد

کالبد تیره به مادر سپرد

آنِ مَلِک با مَلِکی رفت باز

[...]

فرخی سیستانی

بوسه ای از دوست ببردم به نرد

نرد برافشاند و دو رخ سرخ کرد

سرخی رخساره آن ماهروی

بر دو رخ من دو گل افکند زرد

گاه بخایید همی پشت دست

[...]

منوچهری

همتش از چرخ همی‌بگذرد

رایش در غیب همی‌بنگرد

هیبت او چنگل شیران درد

دولت او سعد ابد پرورد

مسعود سعد سلمان

بوالفرج ای خواجه آزادمرد

هجر و وصال تو مرا خیره کرد

دید ز سختی تن و جان آنچه دید

خورد ز تلخی دل و جان آنچه خورد

سخت بدردم ز دل سخت گرم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
انوری

عشق ترا خرد نباید شمرد

عشق بزرگان نبود کار خرد

بار تو هرکس نتواند کشید

خار تو هر پای نیارد سپرد

جز به غنیمت نشمارم غمت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه