دل بیتو به صدهزار زاریست
جان در کف صدهزار خواریست
در عشق تو ز اشک دیده دل را
الحق ز هزار گونه یاریست
در راه تو خوارتر ز حاکم
ای بخت بد این چه خاکساریست
کردیم به کام دشمن ای دوست
دانم که نه این ز دوستاریست
هجران سیهگر توام کشت
این نیز هم از سپیدکاریست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در کوی تو عقل بی قراریست
بی روی تو روح سوگواریست
هر تار ز نرگس تو تیری است
هر موی طره تو ماریست
وصل است ز تو نخست پس هجر
[...]
هر نکته که بر نشان کاریست
در وی به ضرورت اختیاریست
در شهر شما یکی نگاریست
کز وی دل و عقل بیقراریست
هر نفسی را از او نصیبیست
هر باغی را از او بهاریست
در هر کویی از او فغانیست
[...]
هر سرخ گلی که در بهاریست
در دامن او نهفته خاریست
ما را سر و کار با نگاریست
دل در خم زلف غمگساریست
از موکب لشکر فراقش
بر دیده ی عشق من غباریست
با بار فراق اوست کارم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.