باز دوش آن صنم بادهفروش
شهری از ولوله آورد به جوش
صبحدم بود که میشد به وثاق
چون پرندوش نه بیهش نه به هوش
دست برکرده به شوخی از جیب
چادر افکنده ز شنگی بر دوش
دامن از خواب کشان در نرگس
دام دلها زده از مرزنگوش
لالهاش از آتش می پروین پاش
زهرهاش از باد سحر سنبلپوش
پیشکارش قدح باده به دست
او یکی چنگ خوش اندر آغوش
راهوی کرده بعمدا پرده
تا بود پرده درو پرده نیوش
طلع الصبح علی اسعد فال
آن کش فتنهکش آفتکوش
بم سه تا در عمل آورده چنانک
میر عالم نشنیدست به گوش
قول این صوت چنان مطرب او
وای اگر شهر برآشفتی دوش
ای بسا شربت خون کز غم اوی
دوش گشتست بر آوازش نوش
روستایی بچهای شهر بسوخت
کس در این فتنه نباشد خاموش
گر شبی دیگر از این جنس کند
درگه میر خراسان و خروش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای لب چون شکرت چشمه نوش
ای رخ چون قمرت غارت هوش
ورق گل بدریده ست صبا
تا بدید آن خط چون مرزنگوش
هر دم از روی خوی آلوده تو
[...]
خانهٔ نحل ز تو چشمهٔ نوش
دانهٔ نخل ز تو شهدفروش
گفت حاشا که ز پس مانده دوش
دیک جود آورم امروز به جوش
نوبهارست و چمن جلوهفروش
گل و بلبل همه در جوش و خروش
ابر در گریه و گل را ز نشاط
دهن از خنده رسد تا بر گوش
نگه از ذوق چنان رفته ز خویش
[...]
بیا و جام زرینی بکن نوش
ز دست ساقی سیمین بناگوش
برآرد دم چو منصور از انالحق
از این باده کند هر کس دمی نوش
بتی دارم که در جولانگه ناز
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.