بیار آنچه دلِ ما به یکدگر کشدا
به سر کش آنچه بلا و الم به سر کشدا
غلام ساقیِ خویشم که بامداد پگاه
مرا ز مشرقِ خم آفتاب برکشدا
چو تیغِ باده برآهیجم از میانِ قدح
زمانه باید تا پیشِ من سپر کشدا
چه زرّ و سیم و چه خاشاکْ پیشِ من آن روز
که از میانهی سیماب آب زر کشدا
خوش است مستی و آن روزگار بیخبری
که چرخِ غاشیهٔ مردِ بیخبر کشدا
درِ نشستِ من آنگه گشادهتر باشد
که مست گردم و ساقی مرا به در کشدا
اگر به ساغرِ دریا هزار باده کشم
هنوز همتِ من ساغرِ دگر کشدا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیاور آنچه دل ما بیکدگر کشدا
بسر کشد آنچه دلم بار او بسر کشدا
غلام ساقی خویشم که بامداد پگاه
مرا زمشرق خم آفتاب بر کشدا
چو تیغ باده برآهختم از نیام قدح
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.