گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
امیر معزی

امروز بتم تیغ جفا آخته دارد

خون دلم از دیده برون تاخته دارد

او را دلم آرامگه است و عجب این است

کارامگه خویش برانداخته دارد

صد مشعله از عشق برافروخته دارم

تا صد علم از حسن برافراخته دارد

جانم ببرد گر ز پی نرد بتازد

زیرا که از آغاز تو را باخته دارد

صد سلسله دارد ز ‌شبه ساخته برسیم

وان سلسله گویی که مرا ساخته دارد