روزی همی گذشتم جُزوی غزل به کف
دیدم یکی غزالِ خرامان میان صف
با همرهان خویش به نخّاس خانه رفت
نخاس باز کرد یکایک در غُرَف
شاعر میان شارع و طرفه به غرفه بر
او تافته ز خوبی و من تافته ز تف
او در میان حُلّه و من در میان خاک
من برگرفته دفتر و او برگرفته دف
قالت اِذا جَلَستَ وابصَرت فَاَنصَرِف
مَن لَم یَکُن لَهُ ثَمَنی مرَّ وَاِنصَرف
یک ساعت ایستادم و کردم بدو نگاه
فَالجسم قَد تَرَّحل و القلب قَد وَقَف
چون وصف آن وصیفت زیبا نگاشتم
لَم یَبقَ فی القَطیعَهِٔ وَصف الّذی وَصَف
باز آمدم به خانه تنم گشته چون کمان
تیر فراق را شده جان و تنم هدف
یعقوب گفت یا اَسَفی از غم فراق
من نیز از فراق همی گفتم اَلاَسَف
تا کی من از بلاد خراسان بلا کشم
این آمد از بلاد خراسان مرا به کف
در خدمت رکاب تو آیم سوی عراق
یا سیدالعراقین ای ملک را شرف
یا مَفخَرَ الکُفاهِٔ اَبا سَعدِ اَلّذی
مَدحُ الْمُوَحِّدین لَهُ لَیسَ یَختَلَف
آمد عبید شاه جهان جوهر عبید
آمد خلف پیمبربا جوهر خلف
تا محشر از تو تازه بود جاه هر عقب
تا آدم از تو شاد بود جان هر سلف
رایت همه کرامت و راهت همه کرم
وصفت همه لطافت و وصلت همه لطف
گیرند عالمان ز مقاماتِ تو سبق
خوانند فاضلان ز مقالات تو نتف
از جود توست نامهٔ ارزاق را نُکَت
وز خُلق توست دفتر اخلاق را طُرَف
صافی بود طریقت عدل تو از فساد
خالی بود حقیقت جاه تو از صَلَف
ای مهتری که از رخ زنگی شب سیاه
نوک سنان تو برباید همی کَلَف
جان عدو به وهم برون آوری ز تن
چون بچه را ز بیضه برون آورد کشف
جان شرف به خدمت تو پوید از علوّ
گر باد همت تو جهد بر تن شرف
غوّاص دولت است و سعادت چو گوهرست
دست تو بحر و ماهی زرین در او صدف
سوگند مرد چون به همه مملکت بود
آن مرد را به مدح تو واجبکند حَلَف
دریا که موج و کف زند اندر جهان تویی
رادیت هست موج و بزرگیت هستکف
آنجا که جود توست چه باشد سخای بحر
فرقی بود ز رفرف و فردوس تا زرف
با رای تو ستاره و با بخت تو سپهر
چون لعل با شبه است و چو فیروزه با خزف
هرچند ز آسمان شرف عرش برترست
بگذشته رای و همت و بخت تو زان شرف
هر چند نیست طبع تو بر خلق مُستَخِف
شد دهر مُسْتَخِف و حسود تو مُسْتَخَف
عزل عدوت دائم و عزِّ ولی مدام
آن دیده حال خوفت و این دیده حال خف
در نامهٔ عدوت نوشتند لَن تَنال
بر خاتم ولیت نوشتند لا تخف
کفران نعمت تو خداوند کافری است
نعمت حرامتر ز رباگردد و سلف
من شکر نعمت تو کنم یا وحید عصر
تا نعمتم مصون بود و جاه معترف
برهانی از شمار قدم بود پیش تو
مشهور بود نام و نشانش بهر طرف
او غایب است و نایب و فرزند او منم
و آوردهام ز خاطر خویش احسنالطّرف
وان طرفه هم به دولت و اقبال و جاه توست
بالبدر یهتدی و من البحر یغترف
فی خِدمَهٔ اَلتّی قَصدَت فی زمانِنا
قَد قَصّر البعیدُ وبالذنبِ اِعترف
عذرم قبول کن که دل و جان من رهی
هست از ثنا و شکر و مدیح تو مؤتلف
باید مرا قبول تو تا محتشم شوم
خواهم ز تو لَطَف که نیم طالب علف
تا جسم را ز روح بود طبع معتدل
تا ماه را ز مهر بود نور مختطف
هرگز مباد مادح تو جز که در نجات
هرگز مباد حاسد تو جز که در تلف
فضل خدا و رحمت او داشته تو را
معصوم در حمایت و محفوظ در کنف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به توصیف زیبایی و جاذبه یک غزال میپردازد که در میان جمعیت حرکت میکند. او خود را در حال تماشای این غزال میبیند و از زیباییاش به وجد میآید. شاعر احساسات عمیق خود را درباره فراق و غم جدایی بیان میکند و به یاد یعقوب نبی میافتد که از غم فراق فرزندش ناله میکرد. در ادامه، شاعر باری به مدح و ستایش یک شخصیت بزرگ و محترم میپردازد و ویژگیهای نیکوی او را توصیف میکند. او همچنین از فضل و کرامت او میگوید که باعث شادی و سربلندی دیگران میشود. در نهایت، شاعر از خداوند درخواست میکند تا او را در دعایش قبول کند و به حمایت از او بپردازد.
هوش مصنوعی: روزی که در خیابان میگذشتم، یک تکه غزل به دستم رسید که در آن دختری زیبا و باوقار را دیدم که به آرامی در میان صف افرادی در حال حرکت بود.
هوش مصنوعی: با دوستانش به خانهای رفتند و در آنجا درها را یکی پس از دیگری باز کردند.
هوش مصنوعی: شاعر در میان خیابان و جایی دیگر، با زیباییهایی که دیده است، به تحسین روی آورده و من نیز از شگفتیها و چیزهای عجیب در حال تفکر هستم.
هوش مصنوعی: او در حلقهها و جمعها مشغول است و من در خاک و زمین خودم. من مشغول نوشتن هستم و او نیز به نواختن دف مشغول است.
هوش مصنوعی: او گفت: اگر نشستی و دیدی، از کسی که ارزشی ندارد، دور شو و کنار برو.
هوش مصنوعی: مدتی ایستادم و به او چشم دوختم؛ بدن رفته و قلب در تردید مانده است.
هوش مصنوعی: زمانی که زیباییهای تو را توصیف کردم، دیگر هیچ توصیفی از کسی که تو را توصیف کرده باشد باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: من دوباره به سرزمین وجود خود بازگشتم، جایی که بدنم مانند کمان شده و تیر فراق به هدف جان و تنم نشانه رفته است.
هوش مصنوعی: یعقوب میگوید: "چقدر از جدایی ناراحتم. من هم از غم فراق صحبت میکردم و چقدر برای آن افسوس میخورم."
هوش مصنوعی: تا کی باید من از سرزمین خراسان رنج ببرم؟ این وضع ناشی از اوضاع خراسان است که مرا به این حالت درآورده است.
هوش مصنوعی: من برای خدمت به تو به سوی عراق خواهم آمد، ای سرور دو سرزمین، تو که دارای مقام و منزلتی عظیم هستی.
هوش مصنوعی: ای شانی که برای انسانهای نیکوکار سرپرستی هستی، او که ستایشش برای یکتاپرستان همواره یکسان و مورد احترام است.
هوش مصنوعی: عبید در این بیت به میهمانی آمده که در میان جمع، صفات و ویژگیهای برجستهای دارد. او به عنوان نتیجه و ادامهدهندهی راه پیامبر شناخته میشود و به همین دلیل ارزش و مقام او نیز بالا است، چون از نسل او و دارای جوهر و ماهیت اصیل است.
هوش مصنوعی: هر زمان که قیامت برپا شود، تا آن لحظه مقام و جایگاه تو تازه و نو خواهد بود، زیرا هر فردی که به دنیا میآید، وقتی به تو توجه میکند و از تو استفاده میبرد، روحش شاداب و مسرور میشود.
هوش مصنوعی: تمام نشانهها و ویژگیهای تو نشاندهندهی بزرگواری و کرامت است. مسیر تو سرشار از نیکی و مهربانی است، و صفات تو همواره لطیف و دلنشین و پیوند تو با دیگران پر از محبت و حسن نیت است.
هوش مصنوعی: عالمان از مقامها و درجات تو درس میگیرند و فاضلان از سخنان و نوشتههای تو الهام میگیرند.
هوش مصنوعی: از generosity و بخشش توست که نامهی روزی مردم پر شده و از اخلاق و رفتار تو نشانههای خوبی را میتوان دید.
هوش مصنوعی: طریق عدالت تو خالص و پاک است و حقیقت مقام تو از خودبزرگبینی و تکبر دور است.
هوش مصنوعی: ای مظهر زیبایی که صورت سیاه شب را با نور دندانهایش میزایند و روشن میکنی.
هوش مصنوعی: میتوانی جان دشمن را به آسانی و از روی خیال و تصور از جسمش خارج کنی، مانند اینکه بچهای را از تخممرغ بیرون آورده باشند.
هوش مصنوعی: جانم برای خدمت به تو آماده است، حتی اگر باد نیرومند با همهٔ تلاشش بر سر مقام و شرف من بیفتد.
هوش مصنوعی: دولت و خوشبختی مانند گوهر ارزشمندی هستند که در دل دریا پنهان شدهاند. دست تو به مانند دریا است و ماهی زری را که نماد برکات و ثروت است، در صدفی مییابی.
هوش مصنوعی: اگر مردی که در تمام سرزمین قدرت و نفوذ دارد قسم بخورد، لازم است که او تو را ستایش کند.
هوش مصنوعی: دریا با موجها و کفهایش در جهان وجود تو را نشان میدهد، تو همان موج و قدرتی و آن کف، نماد کوچکی و نمایی از وجود توست.
هوش مصنوعی: جایی که بخشش و generosity تو وجود دارد، دیگر تفاوتی ندارد که سخاوت دریای بزرگ چه ارزشی دارد، چون از بهشت و بهترین نعمتها تا پایینترین چیزها، همه چیز تحت تاثیر کرم توست.
هوش مصنوعی: با نظر تو، ستارهها درخشان و آسمان به زیبایی یک لعل است که در شب میدرخشد و مانند سنگ فیروزه در کنار چیزهای ناخوشایند جلوه میکند.
هوش مصنوعی: هرچند که مقام و بالاترین جایگاه آسمان از عرش نیز بالاتر است، اما اراده، اندیشه و شانس تو از آن مقام نیز فراتر رفته است.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه خصلت و روحیهات برای دیگران ناچیز و بیاهمیت است، اما زمانه و حوادث به شکلی هستند که به تو و شخصیتت بیاحترامی میکنند و حسودان نیز به تو بیاحترامی میورزند.
هوش مصنوعی: دوری همیشگی از دشمن و احترام دائمی به دوست، یکی از چشمها در خواب است و دیگری در حال بیداری و هوشیاری قرار دارد.
هوش مصنوعی: در نامهای که از دشمن به دستت رسید، نوشتهاند که به مقام و مقام رهبری نخواهی رسید و در انتها گفتهاند که نترس.
هوش مصنوعی: به معنای این بیت میتوان گفت: خداوند، کسی که از نعمتهای تو سپاسگزاری نکند، در حقیقت کافر است. نافرمانی از نعمتها از ربا و قرضی که با بهره بالا گرفته میشود، هم بدتر و ناپسندتر است.
هوش مصنوعی: من شکر نعمت تو را به جا میآورم، ای تنها و بیهمتا، تا این نعمت برایم محفوظ بماند و مقامم به خودی خود شناخته شود.
هوش مصنوعی: استدلالی که به قدمت و پیشینهات مربوط میشود، در نزد تو شناخته شده است و نام و نشانی از آن در هر سو وجود دارد.
هوش مصنوعی: او غایب است و من نماینده و فرزند او میباشم. از عمق قلبم بهترین سخن را به شما آوردهام.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که موفقیت و خوش شانسی تو به قدری درخشان و شگفتانگیز است که مانند ماه در آسمان میدرخشد و دریا به راحتی از آن بهرهبرداری میکند. یعنی نعمتها و فراوانیها به یاری و حمایت توست و این وضعیت خاص تو را حتی از دیگران هم متمایز میسازد.
هوش مصنوعی: در خدمت آنچه که به دنبال آن هستی، در زمان ما، دوری از هدف را به کمتری از آنچه که استحقاق دارد، میکاهد و به خاطر گناهان، اعتراف میکند.
هوش مصنوعی: لطفاً عذر من را بپذیر که دل و جان من تنها با ستایش و شکرگزاری از تو ارتباط دارد.
هوش مصنوعی: برای اینکه به مقام عظیم و باارزشی دست پیدا کنم، باید مورد قبول تو باشم. من به لطف تو نیاز دارم، چون خواهان چیزهای ناچیز و سطحی نیستم.
هوش مصنوعی: تا زمانی که روح، جسم را کنترل کند، طبع و وضعیت آن متعادل خواهد بود؛ همچنین نور ماه نیز زمانی خوب است که از خورشید تأمین شده باشد.
هوش مصنوعی: هرگز نخواهید دید کسی که به ستایش شما میپردازد، مگر در زمانی که به نجات شما کمک کند و هیچ دشمن و حسودی را نخواهید یافت که به شما آسیب بزند، مگر در مواقعی که قصد تخریب شما را داشته باشد.
هوش مصنوعی: نعمت و رحمت خدا شامل حال توست و تو تحت حمایت و محافظت او هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای اوج چرخ قصر معالیت را شرف
اسلام و دین گرفته به تو نصرت و شرف
بر خاتم شرف نسب پاک تو نگین
واندر جهان ز خاتم پیغمبران خلف
نام تو نعت صورت و فعل تو آمدست
[...]
کرد از جهان رحیل جهانی همه شرف
ای مملکت علی الله و ای فلک لاسلف
چون اسب رقعه دو سپهر پیاده رو
فرزین ملک را بر بود از میان صف
اختر فشان ز دیده سحابی بمن رسید
[...]
افکند بحر عشق صدف چون به هر طرف
گوهرشناس بهر گهر نشکند صدف
ای ناوک بلای ترا سینه ها هدف
در یتیم عشق ترا جان ما صدف
در راه اشتیاق تو ای کعبه مراد
هر دم هزار قافله دل شده تلف
عالم پر از تجلی حسن و تو وانگهی
[...]
گفتم به عزم توبه نهم جام می ز کف
مطرب زد این ترانه که می نوش لاتخف
خالی ز دوستی نبود هیچ پوستی
بر صدق این سخن گواهند چنگ و دف
آیا بود که صف نعالی به ما رسد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.