گنجور

 
جامی

گفتم به عزم توبه نهم جام می ز کف

مطرب زد این ترانه که می نوش لاتخف

خالی ز دوستی نبود هیچ پوستی

بر صدق این سخن گواهند چنگ و دف

آیا بود که صف نعالی به ما رسد

چون بر بساط وصل زنند اهل قرب صف

بشناس قدر خویش که پاکیزه تر ز تو

دری نداد پرورش این آبگون صدف

پای تو بر زمین اثر لطف و رحمت است

آن را که دیده فرش رهت شد زهی شرف

عمر تو گنج و هر نفس از وی یکی گهر

گنجی چنین نفیس مکن رایگان تلف

جامی چنین که می کشد از دل خدنگ آه

خواهد رسید عاقبت الامر بر هدف

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

روزی همی گذشتم جُزوی غزل به کف

دیدم یکی غزالِ خرامان میان صف

با همرهان خویش به نخّاس خانه رفت

نخاس باز کرد یکایک در غُرَف

شاعر میان شارع و طرفه به غرفه بر

[...]

ادیب صابر

ای اوج چرخ قصر معالیت را شرف

اسلام و دین گرفته به تو نصرت و شرف

بر خاتم شرف نسب پاک تو نگین

واندر جهان ز خاتم پیغمبران خلف

نام تو نعت صورت و فعل تو آمدست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب صابر
اثیر اخسیکتی

کرد از جهان رحیل جهانی همه شرف

ای مملکت علی الله و ای فلک لاسلف

چون اسب رقعه دو سپهر پیاده رو

فرزین ملک را بر بود از میان صف

اختر فشان ز دیده سحابی بمن رسید

[...]

عراقی

افکند بحر عشق صدف چون به هر طرف

گوهرشناس بهر گهر نشکند صدف

حسین خوارزمی

ای ناوک بلای ترا سینه ها هدف

در یتیم عشق ترا جان ما صدف

در راه اشتیاق تو ای کعبه مراد

هر دم هزار قافله دل شده تلف

عالم پر از تجلی حسن و تو وانگهی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه