گنجور

 
فروغی بسطامی

هر که را کار بدان چشم دل آزار بود

عجبی نیست گرش کشته شدن کار بود

شاهد ار می‌طلبی بر سر این کار ز من

نظم دربار شهنشاه جهاندار بود

من قوی پنجه و چشم تو ز بیماران است

کس شنیده‌ست قوی کشتهٔ بیمار بود

دانی از بهر چه شب تا به سحر بیدارم

چشم عاشق همه شب باید بیدار بود

من به جز چشم سیه مست تو کم تر دیدم

ترک مستی که پی مردم هشیار بود

کرده تا چشم تو از غمزه اسیرم گفتم

شیرگیری صفت آهوی تاتار بود

کی کند در همه عمرش هوس آزادی

آن که در حلقهٔ زلف تو گرفتار بود

گر تو صیاد دل اهل محبت باشی

دام البته به از دامن گل‌زار بود

تو به هر جا که روی سنبل پر چین بر دوش

خاک مشکین شود و مشک به خروار بود

زین تطاول که دل از طرهٔ طرار تو دید

گر بدادش برسد شاه سزاوار بود

دادگر خسرو بخشنده ملک ناصردین

کافتاب فلکش حاجب دربار بود

گر نه منظور فروغی به حقیقت شاه است

پس چرا خاطر او مشرق انوار بود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
منوچهری

آمد ای سید احرار! شب جشن سده

شب جشن سده را حرمت، بسیار بود

برفروز آتش برزین که درین فصل شتا

آذر برزین پیغمبر آذار بود

آتشی باید چونانکه فراز علمش

[...]

امیر معزی

تا دلم عاشق آن لعل شکربار بود

دیدهٔ من صدف لؤلؤ شهوار بود

صدف لؤلؤ شهوار بود دیدهٔ آنک

دل او عاشق آن لعل شکر بار بود

نَخَلد ناوک آن نرگس خونخوار دلم

[...]

اهلی شیرازی

عرش و معراج نه در خورد من زار بود

عرش من کرسی و معراج سردار بود

سینه گر زخم تو دوزد سپر طعنه شود

رشته کاین کار کند رشته زنار بود

زین چمن هرچه نه چون لاله درو داغ دلیست

[...]

صائب تبریزی

دل اهل نظر آن به که گرفتار بود

صحت چشم در آن است که بیمار بود

جسم در دامن جان بیهده آویخته است

نور خورشید کجا خانه نگهدار بود؟

سر به بالین فراغت نگذارد هرگز

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
قائم مقام فراهانی

به سر تو که توانگر شود از مشک و شکر

هر که را با سر کلک تو سر و کار بود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه