الا ای برید روان، باد صبح
کت از خلد عار آید و گلشنش
چو آئی بدرگاه قاضی القضات
دعاهای بی حد رسان از منش
بگو، ای فلک با همه ارتفاع
فروتر از ایوان تو مسکنش
گر از خواجگان نظم عقدی دهند
به تعیین تو باشی میان افکنش
ز تشریف صاحب بگویم که من
بفریادم از صاحب مخزنش
تو خود حله کیسه بر قدر حور
ببغداد خلد برین معدنش
ز آغاز جبریل آمخته گار
بفرجام ادریس با کرزنش
نه زال زرش دوخته ست از پلنگ
نه داود پرداخته ز آهنش
سه ماه است حاشا که تا میکشم
تو صاحب گریبان و من دامنش
بفرسود و بدرید تا در بر آنک
که من خود بپوشیده ام بر تنش
سخنور خراسانئی چون اثیر
که بهر تو زنگان شود مسکنش
ز صدر تو باید که صاحب بود
تقاضای رسم صلت کردنش
سبب چه در آزردن دوستان
بدی گفت دشمن بکون زنش
خوداین کرد ازآن بود درشرق وغرب
که میداشت ایام می کردنش
دریغا دل آویز سوزی چنین
که گیتی عوض کرد با شیونش
خدایا گر از بر برفت این شجر
ز جنس حطب مشمر و مشکنش
در آن پاک آهسته زنگی گرفت
به صیقل رضا کن کنون روشنش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نباشد جز از بیپدر دشمنش
که یزدان به آتش بسوزد تنش
بدو در دو سالار والامنش
هنرورز و بهروز و نیکو کنش
همه تیر بر پای و ناخن زنش
مراو را فکن گرز بر گردنش
نباشد جز از بی پدر دشمنش
که یزدان به آتش بسوزد تنش
سپهبد بدو گفت کای بدکنش
ز کشتن به من بر مزن سرزنش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.