گنجور

 
حزین لاهیجی

جبهه با سجده داشت عهد درست

نفس ناکشیده، صبح نخست

شده محرابم آستان شهی

که ندارم جز او امیدگهی

فیض اول خدایگان آمد

سر و سرخیل انبیاء احمد

آب حیوان نمی ز خاک درش

آبروبخش قدسیان گهرش

رازدار امور اسرایی

صبح فیاض عالم آرایی

نقش پایش جبین طراز ملک

به رهش چشم روشنان فلک

خضر در ره نوردی طلبش

لب عیسی وظیفه خوار لبش

عرش، فرش حریم خانهٔ اوست

سر جبریل و آستانهٔ اوست

مست صهبای فیض او سرها

خاک نعلین اوست افسرها

شرف الشّمس، پرتو رویش

لیلهٔ القدر شام گیسویش

انبیا را بشارتش چو رسید

از شب تیره صبح عید دمید

دست موسی رکاب داری کرد

لب عیسی نفس شماری کرد

روح قدس است در حمایت او

سدره دارد هوای رایت او

به تولای او دلم شاد است

خانهٔ اعتقاداما آباد است

هرگزم عهد بسته وا نشود

دستم از دامنش جدا نشود

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]