ای شکار آویز دل فتراک تو
روح گردی بربساط پاک تو
آب حیوان با همه باد قبول
بر سر آتش نشست از خاک تو
باز گیرد سر، ز بالین عدم
رفتگان را سر، زبالین پاک تو
صد هزاران جان معصومان دوان
در رکاب طره چالاک تو
مرغ سدره، خویشتن بسمل کند
بر امید صحبت فتراک تو
دل زده خود را، ز حیرت همچوتیر
بر سنان غمزه بی باک تو
عالم دل، جز وی از اقطاع تست
گلشن جان، بعضی از املاک تو
باز گیرد سر، ز بالین عدم
رفتگان را لعل چون تریاک تو
هر دو عالم در قبای هستی اند
بر طفیل خلعت لولاک تو
خوش لبان دارد زمانه لیک نیست
کس بدندان اثیر الاک تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جهان با رتبت خود خاک تو
صد جهان جان خاک جان پاک تو
هر دم آسیبست بر ادراک تو
نبت نو نو رسته بین از خاک تو
من کجا و وصف ذات پاک تو
ای ملایک قاصر از ادراک تو
جوهر نوریست اندر خاک تو
یک شعاعش جلوه ی ادراک تو
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.