گنجور

 
اثیر اخسیکتی

ای همه شیران اسیر دام تو

تو سنان خویشتن بین رام تو

باز مالیده که مرد افکنی

کعبتین تیغ گردان جام تو

هم عنانی کرده در راه قبول

آفرین بخت، با دشنام تو

مردم چشم روان، رخسار تو

حلقه ی گوش خرد، پیغام تو

از علمداران دیوان وجود

فتنه بر کار است در ایام تو

در غمت خوش خوش فروشدروزمن

گو فرو شو تا برآید کام تو

نردبان ناکرده از سر، کی رسد

پای هر تر دامنی بر بام تو

صد هزاران صید داری چون اثیر

خود چه مرغ است او بنزد دام تو

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سید حسن غزنوی

ای صلا در داده جود عام تو

ابر دریا غرقه انعام تو

چشمهای آسمان خوش شنو

گوش های گشته بر پیغام تو

کیست حاسد دوستکام از سعی تو

[...]

عطار

ای غذای جان مستم نام تو

چشم عقلم روشن از انعام تو

عقل من دیوانه جانم مست شد

تا چشیدم جرعه‌ای از جام تو

شش جهت از روی من شد همچو زر

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

ای غذای جان مستم نام تو

چشم و عقلم روشن از ایام تو

شش جهت از روی من شد همچو زر

تا بدیدم سیم هفت اندام تو

گفته بودی کز توام بگرفت دل

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
جهان ملک خاتون

تا به کی باشد دلم در دام تو

آهوی طبع دل من رام تو

شد گرفتار این دل بیچاره ام

در سر زلفین همچون شام تو

من ندیدم در جهان ای بی وفا

[...]

اسیری لاهیجی

کاول نامه نویسم نام تو

مست گردانم جهان از جام تو

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه