تا به کی باشد دلم در دام تو
آهوی طبع دل من رام تو
شد گرفتار این دل بیچاره ام
در سر زلفین همچون شام تو
من ندیدم در جهان ای بی وفا
جز غم و اندوه در ایام تو
نیک نامی داشتم در عافیت
در غم هجران شدم بدنام تو
گرچه بدنامم ز عشقت در جهان
روز و شب ورد زبانم نام تو
آن نگار شوخ باز از رنگ و بوی
ای دل مسکین ببرد آرام تو
تا به کی باشی چنین سرگشته حال
چون نداد از لب نگارم کام تو
دیگ سودایش بپختی سالها
سوختی لیکن نپخت این خام تو
در هوای آن نگار بی وفا
من ندانم چون شود فرجام تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنج عاطفی خود ناشی از عشق به یک معشوق بی وفا سخن میگوید. دل او به دام عشق گرفتار شده و هر روز در غم و اندوه به سر میبرد. او در گذشته نیک نام بوده، اما به خاطر فراق معشوق بدنام گشته است. عشق او به این معشوق باعث میشود که نام او دائماً بر سر زبانها بیفتد. شاعر از بی وفایی معشوق و خوابهای ناکامش شکایت میکند و در نهایت از تلخکامی و سردرگمی خود در این عشق 이야기 میکند.
هوش مصنوعی: تا کی دل من در چنگال تو خواهد ماند، در حالی که طبیعت لطیف من به تو وابسته است؟
هوش مصنوعی: دل بیچاره من در زلفهای پیچیدهات گرفتار شده است، مانند شبی که در سایههای تو غرق شدهام.
هوش مصنوعی: در این دنیا، ای بی وفا، هیچ چیزی جز غم و ناراحتی در زمانه تو ندیدم.
هوش مصنوعی: من در زندگیام به خاطر خوشنامیام شناخته شده بودم، اما حالا به خاطر اندوه جدایی تو، بدنام شدم.
هوش مصنوعی: اگرچه به خاطر عشق تو در دنیا بدنام هستم، اما در طول روز و شب نام تو همیشه بر زبانم جاری است.
هوش مصنوعی: آن دختر زیبا با حرکات و جذابیتش، آرامش تو را از تو میگیرد، ای دل بیدفاع.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی همچنان سرگردان و بیقرار باشی، در حالی که لبهای معشوق تو را سیراب نکردهاند؟
هوش مصنوعی: سالیان سال در تلاش بودی و سختی کشیدی تا به خواستهات برسی، اما هنوز نتوانستهای به کمال و پختگی لازم برسی.
هوش مصنوعی: در هوای آن معشوق نامهربان، نمیدانم سرنوشت تو چگونه خواهد شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای صلا در داده جود عام تو
ابر دریا غرقه انعام تو
چشمهای آسمان خوش شنو
گوش های گشته بر پیغام تو
کیست حاسد دوستکام از سعی تو
[...]
ای غذای جان مستم نام تو
چشم عقلم روشن از انعام تو
عقل من دیوانه جانم مست شد
تا چشیدم جرعهای از جام تو
شش جهت از روی من شد همچو زر
[...]
ای همه شیران اسیر دام تو
تو سنان خویشتن بین رام تو
باز مالیده که مرد افکنی
کعبتین تیغ گردان جام تو
هم عنانی کرده در راه قبول
[...]
ای غذای جان مستم نام تو
چشم و عقلم روشن از ایام تو
شش جهت از روی من شد همچو زر
تا بدیدم سیم هفت اندام تو
گفته بودی کز توام بگرفت دل
[...]
کاول نامه نویسم نام تو
مست گردانم جهان از جام تو
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.