گنجور

 
جهان ملک خاتون

تا به کی باشد دلم در دام تو

آهوی طبع دل من رام تو

شد گرفتار این دل بیچاره ام

در سر زلفین همچون شام تو

من ندیدم در جهان ای بی وفا

جز غم و اندوه در ایام تو

نیک نامی داشتم در عافیت

در غم هجران شدم بدنام تو

گرچه بدنامم ز عشقت در جهان

روز و شب ورد زبانم نام تو

آن نگار شوخ باز از رنگ و بوی

ای دل مسکین ببرد آرام تو

تا به کی باشی چنین سرگشته حال

چون نداد از لب نگارم کام تو

دیگ سودایش بپختی سالها

سوختی لیکن نپخت این خام تو

در هوای آن نگار بی وفا

من ندانم چون شود فرجام تو

 
 
 
سید حسن غزنوی

ای صلا در داده جود عام تو

ابر دریا غرقه انعام تو

چشمهای آسمان خوش شنو

گوش های گشته بر پیغام تو

کیست حاسد دوستکام از سعی تو

[...]

عطار

ای غذای جان مستم نام تو

چشم عقلم روشن از انعام تو

عقل من دیوانه جانم مست شد

تا چشیدم جرعه‌ای از جام تو

شش جهت از روی من شد همچو زر

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
اثیر اخسیکتی

ای همه شیران اسیر دام تو

تو سنان خویشتن بین رام تو

باز مالیده که مرد افکنی

کعبتین تیغ گردان جام تو

هم عنانی کرده در راه قبول

[...]

مولانا

ای غذای جان مستم نام تو

چشم و عقلم روشن از ایام تو

شش جهت از روی من شد همچو زر

تا بدیدم سیم هفت اندام تو

گفته بودی کز توام بگرفت دل

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
اسیری لاهیجی

کاول نامه نویسم نام تو

مست گردانم جهان از جام تو

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه