ای مرهم هر سینهی مجروح لب تو
فرسوده قدمهای دلم در طلب تو
گم کرد سر رشتهی تدبیر دلم باز
در طره سرگمشدهی بلعجب تو
چون تار طراز است شب و روز تن من
تا بر طرف روز تنیدهست شب تو
چون لاله دلم چهره به خون شست چو بگرفت
سبزه طرف چشمهی حیوان لب تو
من بنده نویسد به تو سلطان کواکب
تا خسرو خوبان جهان شد لقب تو
ای حور پریزاده بر این حسن و طراوت
از آدمیان نیست همانا نسب تو
درساختهام با غم تو، روی همین است
چون جز ز غم من نفزاید طرب تو
بیداد سه ساله که اثیر از همدان برد
تقدیر الهی بُد و باقی سبب تو