گنجور

 
سنایی

خیز تا بر یاد عشق خوبرویان می زنیم

پس ز راه دیده باغ دوستی را پی زنیم

از نوای نالهٔ نی گوشها را پر کنیم

وز فروغ آتش می چهره‌ها را خوی زنیم

چون درین مجلس به یاد نی برآید کارها

ما زمانی بیت خوانیم و زمانی نی زنیم

زحمت ما چون ز ما می پاره‌ای کم می‌کند

خرقه بفروشیم و خود را بر صراحی می‌زنیم

چنگ در دلبر زنیم آن دم که از خود غایبیم

پس نئیم اکنون چو غایب چنگ در وی کی زنیم

از برای بی نشانی یک فروغ از آه دل

در بهار و در خزان و در تموز و دی زنیم

دفتر ملک دو عالم را فرو شوییم پاک

هر چه آن ما را نشانست آتش اندر وی زنیم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
اثیر اخسیکتی

خیز تا دست طرب یک دم، به جام می زنیم

دوستگانی بر رخ ماه مبارک‌پی زنیم

پای در میدان عشق لعبتان غُز نهیم

دست بر فتراک مهر لعبتان ری زنیم

ما کم از پروانه‌ایم آخر، مگر می آتش است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه