ای سالکان راه هوای تو در طلب
وی ساکنان کوی رضای تو در طرب
هم باده های ناب وصال تو بی غرض
هم زخم های تیغ فراق تو بی سبب
در سور عشرت تو خوش استاد، کان چو صبح
در سوک غیرت تو سیه جا مکان چو شب
در گوشه بساط تو از بی بضاعتان
با خوش حریف وصل دو کون است یک ندب
دُردی کش خرد را در مجلس غمت
جانی است بر لب آمده زان جام تابلب
روشندلان صیقل دردت چو ذوالفقار
وارسته ز احتساب سر درة ادب
گاه از قدم توان شده چون خاک در نبات
گاهی بسر دوان شده چون آب در طلب
ای چون رجب اصم شده بشنو بکوش هوش
یک ره ندای عیش رحیاً کی تری عجب
در گنج بیخودی کش رخت دل ارهمی
خلعت گهت بیاید بی زحمت و تعب
اول قدم سر از عرب و ز عجم بکش
پس بر بساط هر دو طرف نه پی نسب
در گوش، گوشوار انا مفخر العجم
بر دوش، طیلسان انا سید العرب
خواهی که دیده ی خردت خرده بین شود
رو خاک آستانه صدر اجل طلب
عالی عماد دین خدا آن محمدی
کز فخر او به چرخ در آمد سر لقب
صدریکه روزگار به جاهش برد حسد
بدری که آفتاب زرایش برد حسب
ز آسایش جلالش بر چار سوی دین
صد دزد بدعت است سر اندرزه قنب
خورشید وار عدلش چون تیغ بر کشید
ببرید دست ظلم مه از دامن قصب
روی بهی برنگ چو روی حسود اوست
زین رنگ بی سبل نبود دیده عنب
ذاتی است آن ندانم در حیز جهت
با عالمی فضایل موروث و مکتسب
یک مهره نامده است برون مثل این جوان
از زیر هفت حقه این پیر بوالعجب
ای گلبن خلاف تو سر تا بپای خار
وای نخل طلعت تو گران تا گران رطب
ذهن تو در دو کام که زد بر بساط کشف
نوحی غریق دید و مسیحی گرفته تب
اندیشه خلاف تو احساس مرد را
چون استخوان به بندد در منفذ عصب
ذات تو گوهر آمد در قلزم وجود
حلم تو لنگر آمد بر کشتی غضب
صدرا، روا مدار که در عهد درس تو
بوالقاسمی خریطه کشد پیش بو لهب
دست طلب دراز کن ای موسی سخا
تا اژدهای نطق پدید آید از خشب
در رشته کرده ام به بنان بیان فکر
این عقد چون ثریا پر در منتخب
بر گردن جلال تو بستم که اصل او
رشحیست زان سحاب و نسیمی است زان مهب
گر یک نظر کنی بسخاوت چو آفتاب
زود از گزین نهال بگردون رسد شعب
تا دست باغبان کن از بوستان کان
گه دسته گل آرد و گه پشته حطب
هرکت نداردی گل بستان شرع دوست
حالش چو حال شاخ حطب باد در لهب
فارغ هلال عمر تو از ورطه محاق
آزاد بدر قدر تو از عقده ی ذنب
میمون رسیده مقدم عید نو چون برات
مقبول گشته طاعت شعبانت چون رجب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره longing (طاقتفرسا) و عشق به خداوند و پیامبر اسلام (محمد) است. شاعر، سالکان را به جستجوی رضایت و وصال خداوند دعوت میکند و از زیباییهای ارتباط با او و دردهای فراق صحبت میکند. او به صفا و جانفشانی در عشق اشاره میکند و میگوید که در این مسیر، انسان باید از خودگذشتگی کند. در ادامه، شاعر ویژگیهای پیامبر را ستایش کرده و بر ارزشهای اسلامی و اخلاقی تأکید میکند. او همچنین به وضع اجتماعی و دینی زمان خود پرداخته و از ظلم و بدعتها انتقاد میکند. شعر در نهایت به امید و طلب رحمت از خداوند ختم میشود.
هوش مصنوعی: ای رهروان راه خدا، عشق و اشتیاق شما به معشوق باعث شده که ساکنان این دیار در شادی و خوشحالی باشند.
هوش مصنوعی: شراب های معصوم و شیرین وصال تو بی هیچ هدف و نیتی، و زخم های تیزی که از جدایی تو به جانم میزند، بی هیچ دلیلی است.
هوش مصنوعی: در خوشی و لذتهای تو، استادانه و با ناز زندگی میکنم؛ زیرا هرچند صبح درخشان و شاداب است، اما در سایه غیرت و غیرت تو، مکان شب تاریک و غمانگیز است.
هوش مصنوعی: در گوشهای از جشن و مهمانی تو، بین افراد بیچیز و بینوا، دوستی و ارتباطی مانند دوتایی شدن دو دنیای متفاوت وجود دارد.
هوش مصنوعی: در مجلس غم تو، خردمند دردی کشیده و جانش بر لب رسیده، مانند کسی که از جام پر از زیورهای تابناک مینوشد.
هوش مصنوعی: روشندلان دردهای تو را به خوبی میشناسند و مثل شمشیر ذوالفقار از قید و بند حساب و کتاب آزاد هستند و درکی عمیق از ادب و فرهنگ دارند.
هوش مصنوعی: گاهی انسان به آرامی و سادگی مانند خاک درون گیاهان رشد میکند و گاهی به شوق و تلاش بیوقفه مانند آبی است که به دنبال رسیدن به هدف خود میدود.
هوش مصنوعی: ای انسان، مانند ماه رجب که ناشنوا شدهای، باید با دقت گوش بدهی و تلاش کنی. یک بار صدای خوش زندگی را بشنو! آیا شگفتانگیز نیست؟
هوش مصنوعی: اگر در دنیای بیخودیت گنجی پیدا کنی، دل را به آن گنج بسپار. در این صورت، نعمت و خوشبختی به راحتی و بدون زحمت به سراغت خواهد آمد.
هوش مصنوعی: یعنی ابتدا از تفاوتها و تعصبات ملیتی بگذرید و سپس در میان هر دو گروه، بر اساس شایستگیها و ویژگیهای فردی قضاوت کنید، نه بر اساس نسب و نژاد.
هوش مصنوعی: گوشوارهای که در گوشم است، نشان افتخار قوم عجم است و پوششی که بر دوش دارم، نشانهی بزرگی عربها است.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که بصیرت و عقل تو به چیزهای کوچک و ناپسند دچار نشود، باید با فروتنی و در دل آرامش به درگاه خداوند نزدیک شوی و از او درخواست کنی.
هوش مصنوعی: علی، بزرگترین پشتیبان دین خدا، آن محمد است که به خاطر فخر و بزرگی او، بالا در آسمانها یاد و نامش بر سر زبانهاست.
هوش مصنوعی: روزگاری که به اوج خود رسید، حسدی که از برتری اش ناخشنود بود، همانند آفتابی است که مقام و اعتبار او را به اوج میبرد.
هوش مصنوعی: از آرامش و عظمتش، بر تمامی جوانب دین، صدها دزد بدعت وجود دارد که به طور پنهانی وارد میشوند.
هوش مصنوعی: عدل او مانند خورشید درخشان است که همچون تیغی تیز، ظلم را قطع میکند و دست ستم را از زمین برمیدارد.
هوش مصنوعی: مظهر زیبایی تو مانند چهره کسی است که حسادت میورزد. این رنگی که تو داری، آنچنان است که اگر چشمی به آن بیفتد، نمیتواند از دیدن آن سیر شود.
هوش مصنوعی: ماهیت و ذات آن چیزی را نمیدانم که در جهتی قرار دارد، در حالی که در دنیای فضایل و ویژگیهای به ارث رسیده و کسب شده وجود دارد.
هوش مصنوعی: یک جوان تازهوارد، شبیه به همان مهرهای که از زیر هفت دسیسه و حقهی این پیرمرد عجیب و غریب بیرون آمده است.
هوش مصنوعی: ای گل زیبا، تو به اندازهای خوشبو و لطیفی که همه چیز دیگری در کنار تو بیاهمیت است و همچون درخت نخلی که میوههایش سنگین و خوشمزهاند، تو نیز بر افراشته و باارزش هستی.
هوش مصنوعی: ذهن تو در دو زرهای که بر روی بساط کشف گذاشته، غرق شدهای که نوح را میبیند و مسیحی را که در حال احتضار است.
هوش مصنوعی: اندیشه نادرست تو مانند استخوانی، احساس مرد را در درون رشتههای عصبی به بند میکشد.
هوش مصنوعی: وجود تو مانند یک جواهر در دریا است و خویشتنداری تو بهسان لنگری است که کشتی خشم را ثابت نگه میدارد.
هوش مصنوعی: صدرا، اجازه نده که در زمان تحصیل تو، بوالقاسم با کادو و هدیهاش به سراغ بو لهب بیاید.
هوش مصنوعی: ای موسی، دست به سوی کمک دراز کن تا با بزرگواری و generosity، قدرت کلام و گفتار همچون اژدهایی زنده و پرشور ظهور کند.
هوش مصنوعی: من با دست خودم به بیان فکر و اندیشهام پرداختهام، این ارتباط و اتحاد مانند ستارهای درخشان و برتر در میان انتخابها و گزیدههاست.
هوش مصنوعی: من به خاطر عظمت و جلال تو خودم را به تو وابسته کردهام، چرا که وجود تو نشانهای از باران و نسیم خنکی است که از آسمان میوزد.
هوش مصنوعی: اگر یک نظر به بخشندگی داشته باشی، مانند آفتاب که زود بر روی درختان میتابد، درختان زودتر به آسمان خواهند رسید.
هوش مصنوعی: باغبان همیشه به باغ میرود و از آن گلها را میچینند و در بعضی مواقع چوبها و هیزمها را جمع میکند.
هوش مصنوعی: هر که در مسیر محبت و دوستی حرکت نمیکند، حالت او مانند حال شاخهای از چوب است که در آتش میسوزد.
هوش مصنوعی: سن جوانی تو از تاریکیها رها شده است و درخشش تو از گرههای گذشتهات آزاد شده است.
هوش مصنوعی: میمون با خوشحالی و موفقیت در آستانه عید نوروز قرار گرفته، همانطور که پذیرش و طاعت ماه شعبان، نشانگر این است که ماه رجب نیز با نظرات مثبت و خوبی همراه است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای آنکه جز طرب نه همی بینمت طلب
گر مردمی ستور مشو، مردمی طلب
بر لذت بهیمی چون فتنه گشتهای
بس کردهای بدانکه حکیمت بود لقب
چون ننگری که چه مینویسد بر این زمین
[...]
ای تاج دین تازی و ای سید عرب
ای خدمت جناب تو اقبال را سبب
ای بوالغنایمی، که ترا از غنایمست
بخشودن خلایق و بخشیدن ذهب
ای رافعی، که ساعد و بازوی تو شدست
[...]
ای داده روی تو دل غمناک را طرب
از عجب دور باش که باشد ز تو عجب
اندر غم فراق تو جانم به لب رسید
تا با تو در وصال تو لب بر نهم به لب
بس شب که تابه روز دلم بی قرار بود
[...]
دستار خوان بود ز دو گز کم به روستا
در وی نهند ده کدوی تر نه بس عجب
لیکن عجب ز خواجه از آن آیدم همی
کو بر کدوی خشک نهد بیست گز قصب
معلوم من نشد که ز احداث روز و شب
با او چه کرد گردش ایام بلعجب؟
در جام او چه کرد جهان زهر یا شکر؟
در دست او چه داد فلک خار یا رطب؟
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.