ره ز مستی بزنم باز به ویرانه خویش
چون مرا شوق تو بیرون برد از خانه خویش
سنگ بر سینه زنان زان در دل می کوبم
که ترا یافته ام در دل ویرانه خویش
تو و بانک طرب انگیز نی و جام شراب
من و خون جگر و نعره مستانه خویش
میدهی عاشق بی خویشتن از خود خبرش
نه ز بیداد ز نی سنگ بدیوانه خویش
حال اهلی برسانید به مجنون که کند
گریه بر حال من و خنده بر افسانه خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق شاعر درباره داغ دل و سوختگی ناشی از عشق و درد اشاره دارد. شاعر به این موضوع میپردازد که چگونه عشق او را میسوزاند و دردی که از آن رنج میبرد، بیپایان است. او از وضعیت خود و عاطفهاش میگوید و به این نکته اشاره میکند که حتی در جمع دوستانهاش نیز این درد او را رها نمیکند. عشق او با چنان شدت و حرارتی همراه است که او را به داغ دل دچار کرده و در نهایت، تصویر یک صید vulnerable را مطرح میکند که شاید تنها قاتلش برگیرد. شعر تجسمی از عشق و درد و اندوههای آن است.
هوش مصنوعی: من دوباره مسیر دیوانگی را به سمت ویرانه خودم میزنم، زیرا اشتیاق تو مرا از خانهام بیرون کرده است.
هوش مصنوعی: من برای تو که در دل ویرانه و خراب شدهام پیدا شدهای، با ضربههای سنگین بر سینه خودم میکوبم.
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی ارتباط عمیق میان عشق و لذتهای زندگی اشاره شده است. گوینده به معشوق خود که همانند نی و آهنگ دلانگیز است، اشاره میکند و در کنار آن به نوشیدن شراب و احساسات عمیق و دردهای درونی خود میپردازد. در واقع، بیانگر تناقضات زندگی انسان است؛ بین شادی و غم، لذت و درد.
هوش مصنوعی: تو به عاشق بیخود از خود خبر میدهی، نه از ظلم و ستمی که بر او رفته و نه از بیتابی و درد خود.
هوش مصنوعی: به حال اهلی خبر بدهید که مجنون از سرانجام من ناراحت است و بر حال من اشک میریزد، اما به داستان خود میخندد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کرد بیهوش مرا نعره مستانه خویش
خواب من گشت گرانسنگ ز افسانه خویش
بحر و کان را کف افسوس کند بی برگی
گر به بازار برم گوهر یکدانه خویش
از شبیخون نسیم سحر ایمن می بود
[...]
تو و گشت چمن ای گل، من و کاشانه خویش
خاطرم ساخته چون جغد به ویرانه خویش
گر قرارت نبود پهلوی من جرم تو نیست
شعله بیطاقتی آموخت ز پروانه خویش
شکر آن طره چه گوییم، که هرگز ننهاد
[...]
جا در آتش کند از محرم و بیگانه خویش
چون کمان هر که برون می رود از خانه خویش
تا ز ما جغد نیفتد به ره در بدری
گل تعمیر نبردیم به ویرانه خویش
نیست چون سبحه درین کشت، جوی حاصل ما
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.