تا تو زیر پوست همچون گرگی ای پشمینه پوش
دوری از یوسف بکش ای خرقه پشمین ز دوش
از جوانان ما جوانمردی ز ساقی یافتیم
در صف پیران صفا از روی پیر میفروش
سر معراج محبت از دلم سر میزند
عشق میگوید بگو و عقل میگوید خموش
یا رخی چون شمع باید یا دم گرمی چو نی
تا نباشد آتشی صحبت نمی آید به جوش
هر کجا این لعبت چین در زبان آید چو شمع
دیگران چون صورت دیوار چشمانند و گوش
وه که در بزم تو از دست رقیبان دمبدم
میخورم زهری ز جام عیش و میگویند نوش
تا بکی اهلی خروشی یکنفس خاموش باش
کین دل مجروح ما را میخراشی زین خروش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نیست از قدر و خطر در هفت کشور هم کفوش
زین همی نازد ولیش و زان همی سوزد عدوش
گر عدو خواهد که در راه خلافش دم زند
نم نماند در دهانش دم بگیرد در گلوش
اوج علیین نخوانم همت عالیش را
[...]
مست و لایعقل گذشتم از در میخانه دوش
سالکی دیدم نشسته پیش پیر می فروش
گشته از دنیا و مافیها به کلی اختیار
از پی یک جرعه می بر باده داده عقل و هوش
مطربان افتاده بی خود هر یکی بر یک طرف
[...]
ای خریداران رویت عاشقان جان فروش
شور در مردم فتاد از عشق رویت رو بپوش
با قفاداران انجم ماه نتواند زدن
با رخت پهلو اگر خورشید باشد پشت روش
من خمش بودم مرا آورد شوقت در سخن
[...]
یار خرمن سوز ما گو روی گندمگون بپوش
ورنه خواهد سوخت خرمن هر کرا عقل است و هوش
روی گندمگون نمود و جان ما یک جو فروخت
از چه شد باز اینچنین گندم نمای جو فروش
شاهدان از گوشها کردند درها را رها
[...]
دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وز شما پنهان نشاید کرد سِرِّ مِیفروش
گفت آسان گیر بر خود کارها کز رویِ طبع
سخت میگردد جهان بر مردمانِ سختکوش
وان گَهَم دَر داد جامی کز فروغش بر فلک
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.