گنجور

 
اهلی شیرازی

کس زنده کی از هجر تو ای عهد گسل ماند

ور ماندهم از زندگی خویش خجل ماند

نقش من ازین خانه گل سیل فناشست

در خانه دل نقش تو ای شمع چگل ماند

با قد چو شاخ گل تو سرو به دعوی

برخاست چو دید آن گل رخ پای بگل ماند

داغ دل من لاله صفت زان گل رخ بود

گل رفت مرا از نظر آن داغ بدل ماند

زخم جگرم اهلی از ایام نشد به

زخم دگرم در دل از آن عهد گسل ماند