کس چون تو نبودست و نخواهد پس ازین بود
در باغ جهان میوه مقصود همین بود
در کعبه و بتخانه در من نگشادند
مارا همه جا بخت بدخویش قرین بود
دل گوشه تنگی است ولی وقف غم تست
تا بود غمت در دل ما گوشه نشین بود
لب بسته ام از شکر و شکایت که رخ تو
هم راحت جان آمد وهم آفت دین بود
از خاک بتان در سر کوی تو چه دیدیم
در هر قدمی بتکده یی زیر زمین بود
تا باد صبا نافه گشا گشت عیان شد
کز زلف تو خون در جگر نافه چنین بود
کر آهوی چشمت نظر از لطف به اهلی
با آنکه سگی همچو رقیبش بکمین بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق عشق و درد فراق است. شاعر به یگانگی معشوق اشاره میکند و میگوید که هیچ کسی مانند او نیست و نخواهد بود. در جهان، همه چیز به این عشق اختصاص دارد و هر جا که رفتهاند، بخت بدشان همراه بوده است. دل شاعر در غم معشوق گرفتار است و تا زمانی که غمش در دلش هست، به گوشه نشینی ادامه میدهد. او از غم و شکایت لب میبندد، چون جمال معشوق هم آرامش بخش و هم آفت دین است. شاعر به تجربههای تلخ خود در عشق و جذابیت زلف معشوق اشاره کرده و در نهایت، با احساساتی از عشق و رقابت، به زیبایی و دشواری روابط اشاره میکند.
هوش مصنوعی: هیچکس مانند تو وجود نداشته و نخواهد داشت. در باغ دنیا، میوهای که به دنبالش بودیم همین است.
هوش مصنوعی: در کعبه و بتخانه درها را به رویم نبستند، اما همیشه شانس بد و بداقبالی همراه من بود.
هوش مصنوعی: دل به جای کوچکی هست، اما تمام آن وقف غم تو شده است. تا زمانی که غمت در دل ما وجود دارد، ما در آنجا محصور میمانیم.
هوش مصنوعی: من از صحبت کردن درباره شیرینی و نارضایتی خودداری میکنم، چون چهره تو هم مایه آرامش جانم است و هم میتواند به دین آسیب برساند.
هوش مصنوعی: ما در مسیر عشق و دوستى تو، از تندبادهای زندگی چیزی جز سنگ و خیانت ندیدیم. در هر گام، مکانى تاریک و ناامیدکننده به چشم میخورد که به مانعها و دردهاى دل برمیخوردیم.
هوش مصنوعی: باد صبا که میوزد، راز دل را فاش میکند و مشخص میشود که زلف تو چقدر برای من درد و غم به همراه دارد؛ چرا که این ناله و عذابی که از دل به بیرون میآید، ناشی از زلف توست.
هوش مصنوعی: چشمان زیبای تو همچون آهوی ناز و دلربا است، و با وجود اینکه رقیبی مانند یک سگ در کمین است، نگاه تو از روی لطف به من میافتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آندم که مرا فرقت آن لعبت چین بود
از غایت تلخی چو دم بازپسین بود
یاد لب و دندان چو لعل و گهر او
میکردم و جز عم صدف در ثمین بود
آن عهد کجا رفت که از زلف چو شامش
[...]
گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود
گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود
گفتم که بسی خط خطا بر تو کشیدند
گفتا همه آن بود که بر لوح جبین بود
گفتم که چرا مهر تو را ماه بگردید؟
[...]
دوشینه ازو کلبه ما شاه نشین بود
غمخانه درویش به از خلد برین بود
هم دولت سلطانی و هم پایه شاهی
در بارگه عشرت ما عیش کمین بود
حاجت بمی و نقل نبده مجلسیانرا
[...]
آنکس که مرا از دو جهان یار گزین بود
برگشت ز عهد من و شرطش نه چنین بود
دل بردی و بر آتش هجرم بنشاندی
امّید من و عهد تو ای دوست نه این بود
شادیم که جان در غم عشق تو بدادیم
[...]
گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود
گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود
گفتم که بسی خط خطا بر تو کشیدند
گفتا همه آن بود که بر لوح جبین بود
گفتم که چرا مهر تو را ماه بگردید؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.