گنجور

 
اهلی شیرازی

کس چون تو نبودست و نخواهد پس ازین بود

در باغ جهان میوه مقصود همین بود

در کعبه و بتخانه در من نگشادند

مارا همه جا بخت بدخویش قرین بود

دل گوشه تنگی است ولی وقف غم تست

تا بود غمت در دل ما گوشه نشین بود

لب بسته ام از شکر و شکایت که رخ تو

هم راحت جان آمد وهم آفت دین بود

از خاک بتان در سر کوی تو چه دیدیم

در هر قدمی بتکده یی زیر زمین بود

تا باد صبا نافه گشا گشت عیان شد

کز زلف تو خون در جگر نافه چنین بود

کر آهوی چشمت نظر از لطف به اهلی

با آنکه سگی همچو رقیبش بکمین بود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابن یمین

آندم که مرا فرقت آن لعبت چین بود

از غایت تلخی چو دم بازپسین بود

یاد لب و دندان چو لعل و گهر او

میکردم و جز عم صدف در ثمین بود

آن عهد کجا رفت که از زلف چو شامش

[...]

سلمان ساوجی

گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود

گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود

گفتم که بسی خط خطا بر تو کشیدند

گفتا همه آن بود که بر لوح جبین بود

گفتم که چرا مهر تو را ماه بگردید؟

[...]

کمال خجندی

دوشینه ازو کلبه ما شاه نشین بود

غمخانه درویش به از خلد برین بود

هم دولت سلطانی و هم پایه شاهی

در بارگه عشرت ما عیش کمین بود

حاجت بمی و نقل نبده مجلسیانرا

[...]

جهان ملک خاتون

آنکس که مرا از دو جهان یار گزین بود

برگشت ز عهد من و شرطش نه چنین بود

دل بردی و بر آتش هجرم بنشاندی

امّید من و عهد تو ای دوست نه این بود

شادیم که جان در غم عشق تو بدادیم

[...]

حافظ

گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود

گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود

گفتم که بسی خط خطا بر تو کشیدند

گفتا همه آن بود که بر لوح جبین بود

گفتم که چرا مهر تو را ماه بگردید؟

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه