آنکس که مرا از دو جهان یار گزین بود
برگشت ز عهد من و شرطش نه چنین بود
دل بردی و بر آتش هجرم بنشاندی
امّید من و عهد تو ای دوست نه این بود
شادیم که جان در غم عشق تو بدادیم
زآن رو که غمت در دل من نقش نگین بود
گفتم که شبی دست به وصلم نگرفتی
گفتا چه کنم دشمن بدخو به کمین بود
فریاد که یک دوست ندیدم به جهان من
دشمن چه توان گفت که یک روی زمین بود
بگذشت و نظر بر من دلخسته نینداخت
هرچند که جانم ز غم عشق حزین بود
ما یک سر موی از سر مهرت نگذشتیم
برگشتی و با مات چه افتاد و چه کین بود
هر چند که بدحال و پریشانم و غمگین
امید چنانست که بهبود من این بود
ما جان و جهان در ره عشق تو نهادیم
دل بردی و گر جان ستدی بنده رهین بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دلشکستگی و غم عشق سخن میگوید. او به دوستش اشاره میکند که انتظار داشت رابطهشان بر اساس وفاداری و محبت باشد، اما دوستش از او فاصله گرفته و به وعدههایش عمل نکرده است. شاعر ابراز میکند که با وجود آلام و مشکلات ناشی از جدایی، همچنان امید به بهبودی و بازگشت به روابطشان دارد. او از بیوفایی دشمنان و نبودن یک دوست حقیقی در زندگیاش شکایت دارد و در نهایت، عشق و وفاداریاش را نسبت به معشوقش تایید میکند.
هوش مصنوعی: کسی که برای دو جهان، دوست و یار من شده بود، از وعدهاش برگشت و انتظارش این نبود.
هوش مصنوعی: تو دل مرا بردی و من را در آتش فراق خود سوزاندی. امید من و قول تو ای دوست این نبود که به این روز بیفتم.
هوش مصنوعی: ما خوشحالیم که جان خود را در راه عشق تو فدای کردهایم، چون غم تو مانند جواهری در دل من نقش بسته است.
هوش مصنوعی: در گفتگویی که داشتم، به معشوقم گفتم که چرا در شب وصال به من دست نزد. او پاسخ داد که چه میتوانم بکنم، که دشمنی بدجنس در کمین بود و باعث ترس و احتیاط او شده بود.
هوش مصنوعی: فریاد که در این دنیا هیچ دوستی نمیبینم، حالا چطور میتوانم بگویم که یک دشمن بر روی زمین وجود دارد!
هوش مصنوعی: زمانی گذشت و او هیچ نگاهی به منِ ناامید نکرد، حتی با اینکه جانم پر از غم عشق و اندوه بود.
هوش مصنوعی: ما یک ذره از عشق تو را کنار نگذاشتیم و وقتی برگشتی، نمیدانیم چه بر سر ما آمده و چه غمی داریم.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه حال و روز خوبی ندارم و غمگین هستم، امیدی وجود دارد که بهبودی در انتظارم است.
هوش مصنوعی: ما جان و تمام هستیم را در راه عشق تو گذاشتیم. اگر تو دل ما را ربودی و جانمان را بگیری، ما همچنان در بند تو خواهیم بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آندم که مرا فرقت آن لعبت چین بود
از غایت تلخی چو دم بازپسین بود
یاد لب و دندان چو لعل و گهر او
میکردم و جز عم صدف در ثمین بود
آن عهد کجا رفت که از زلف چو شامش
[...]
گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود
گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود
گفتم که بسی خط خطا بر تو کشیدند
گفتا همه آن بود که بر لوح جبین بود
گفتم که چرا مهر تو را ماه بگردید؟
[...]
دوشینه ازو کلبه ما شاه نشین بود
غمخانه درویش به از خلد برین بود
هم دولت سلطانی و هم پایه شاهی
در بارگه عشرت ما عیش کمین بود
حاجت بمی و نقل نبده مجلسیانرا
[...]
گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود
گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود
گفتم که بسی خط خطا بر تو کشیدند
گفتا همه آن بود که بر لوح جبین بود
گفتم که چرا مهر تو را ماه بگردید؟
[...]
کس چون تو نبودست و نخواهد پس ازین بود
در باغ جهان میوه مقصود همین بود
در کعبه و بتخانه در من نگشادند
مارا همه جا بخت بدخویش قرین بود
دل گوشه تنگی است ولی وقف غم تست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.