گنجور

 
ابن یمین

آندم که مرا فرقت آن لعبت چین بود

از غایت تلخی چو دم بازپسین بود

یاد لب و دندان چو لعل و گهر او

میکردم و جز عم صدف در ثمین بود

آن عهد کجا رفت که از زلف چو شامش

زنجیرکشان این دل دیوانه بچین بود

گر ز آنکه فراموش شد آنسرو سهی را

کش ابن یمین از همه عشاق کمین بود

از یاد نرفت ابن یمین را که چو سایه

اندر پی آن شمسه خوبان زمین بود

خرم شب وصلش که مرا تا سحر از شام

مهتاب بنظاره آن روی و جبین بود

امروز چنان گشت که گوئی همه عمر

با سوخته مهر خود آن ماه بکین بود

رفتیم بنظاره رخسار چو ماهش

کز هر دو جهان حاصل عشاق همین بود

ابروی کمان پیکرش از غمزه خدنگی

زد بر جگر خسته که آن را ابن یمین بود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سلمان ساوجی

گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود

گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود

گفتم که بسی خط خطا بر تو کشیدند

گفتا همه آن بود که بر لوح جبین بود

گفتم که چرا مهر تو را ماه بگردید؟

[...]

کمال خجندی

دوشینه ازو کلبه ما شاه نشین بود

غمخانه درویش به از خلد برین بود

هم دولت سلطانی و هم پایه شاهی

در بارگه عشرت ما عیش کمین بود

حاجت بمی و نقل نبده مجلسیانرا

[...]

جهان ملک خاتون

آنکس که مرا از دو جهان یار گزین بود

برگشت ز عهد من و شرطش نه چنین بود

دل بردی و بر آتش هجرم بنشاندی

امّید من و عهد تو ای دوست نه این بود

شادیم که جان در غم عشق تو بدادیم

[...]

حافظ

گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود

گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود

گفتم که بسی خط خطا بر تو کشیدند

گفتا همه آن بود که بر لوح جبین بود

گفتم که چرا مهر تو را ماه بگردید؟

[...]

اهلی شیرازی

کس چون تو نبودست و نخواهد پس ازین بود

در باغ جهان میوه مقصود همین بود

در کعبه و بتخانه در من نگشادند

مارا همه جا بخت بدخویش قرین بود

دل گوشه تنگی است ولی وقف غم تست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اهلی شیرازی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه