به خلوت بهل شیخ دل مرده را
که دوزخ بهشت است افسرده را
دل زاهد از می کجا بشکفد
شکفتن محال است پژمرده را
اگر درد جامی دهد لعل تو
زتریاک به زهر غم خورده را
ز خاکم چو بر داشتی مفکنم
میفکن نهال بر آورده را
مکن وعده از انتظارم مکش
میازار دیگر دل آزرده را
از آن لاله در خون خود غرقه است
که بر داغ دل می درد پرده را
دل اهلی از توبه بی چاره شد
بلی چاره یی نیست خود کرده را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه بادافرهست این برآورده را
چه سازیم درمان خودکرده را
ببردند آن زار دل برده را
مر آن نوگل زرد پژمرده را
مگر نو کند عمر پژمرده را
به جوش آرد این خون افسرده را
بیا مطربا ساز کن پرده را
بسوز این دل عشق پرورده را
ببوسید خاک سراپرده را
به لب برنهاد آب افسرده را
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.