چون ننالم که ز عشقم همه بیداد رسد
بجز از ناله زارم که به فریاد رسد
صورت چین که به آرایش نقاش کسی است
کی بزیبایی آن حسن خدا داد رسد
مرهمی نه بدل از خنده شیرین ورنه
از ترشرویی شیرین چه بفرهاد رسد
شاخ طوبی نتواند به تو ایشیخ رسید
چکند شاخ گیاهی که بشمشاد رسد
با غم روی تو آسوده و مجموع دلم
آه گر زلف پریشان تو با باد رسد
آه من خاطر مجموع پریشان سازد
دور باد آنکه بدان سرودل آزاد رسد
زهر چشمی بنما اهلی دلسوخته را
تا بیک چشم زدن در عدم آباد رسد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به بیان مشکلات و دردهای ناشی از عشق میپردازد. او lament (ناله) میکند که عشقش به زجر و اندوه تبدیل شده و تنها راه ابراز آن، نالهای زار است. به زیبایی معشوق اشاره میکند و میگوید که هیچکس نمیتواند به درجه زیبایی او برسد. همچنین، از عدم وجود آرامش در دل و غم ناشی از جدایی میگوید و آرزو میکند که از طریق زیباییهای او کمی تسلی پیدا کند. در نهایت، از دردی مینالد که فقط با یک نگاه از معشوق میتواند کاهش یابد و به یاد میآورد که آنچه آزارش میدهد، تجربهای شیرین و تلخ است.
هوش مصنوعی: وقتی از عشق و درد دلم نالیدنی ندارم، تنها صدای نالهام است که به فریاد میرسد و میگوید چه بیدادهایی بر من رفته است.
هوش مصنوعی: چهرهی زیبای چینی که به دست نقاشی خلق شده است، چه زمانی میتواند به زیبایی آن که ناشی از خالق است برسد؟
هوش مصنوعی: هیچ درمانی مانند یک خنده دلنشین نیست؛ زیرا از تلخی و ناراحتی هیچ چیز خوشایند و دلپذیری به دست نمیآید.
هوش مصنوعی: درخت طوبی به قدری بلند و بزرگ است که هیچ شاخی از آن نمیتواند به تو برسد. حالا چگونه ممکن است که شاخ یک گیاه کوچکتر به درخت شمشاد برسد؟
هوش مصنوعی: اگر از زلف آشفتهات بادی بیاید، دل آرام و آسودهام با غم چهرهات در تزلزل میافتد.
هوش مصنوعی: غصهام با وزش باد میرود، همان بادی که دلهای پریشان را به آرامش میرساند و آزادی میبخشد.
هوش مصنوعی: به من نگاهی بیفکن، ای کسی که دل من را سوختهای، تا با یک حرکت چشمت، مرا به جهانی ناشناخته و آرامش ببری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون کسی نیست که از عشق تو فریاد رسد
چه کنم صبر کنم گر ز تو بیداد رسد
گر وصال تو به ما مینرسد ما و خیال
آرزو گر به گدایان نرسد یاد رسد
چه رسیدست به لاله ز رخت جز حسرت
[...]
چه عجب گر به دل از تیغ تو بیداد رسد
شیشه را حال چه باشد که به فولاد رسد
هر دم از هجر تو بر چرخ رسانم فریاد
به امیدی که مگر چرخ به فریاد رسد
مکن از آه من اکراه که شمع رخ تو
[...]
نه مرا خاطر غمگین نه دل شاد رسد
بمن آخر چه ازین عالم ایجاد رسد
ای جرس تا بکی از ناله گلو پاره کنی
کس درین بادیه دیدیکه بفریاد رسد
ایخوش آن صید که کس گر نرسد بر سر او
[...]
تا کیم نوحه به گوش از دل ناشاد رسد؟
تا نظر باز کنم ناوک بیداد رسد
بر سر هر گره زلف تو لرزم که مباد
دست خشکیده ای از جانب شمشاد رسد
می شود دل نشود مضطرب از آمدنت؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.