عالم از سیل فنا گرچه خطرها دارد
هرکه در عالم مستی است چه پروا دارد
غم عالم بهل ایخواجه غم خویش بخور
ز آنکه عالم چه غم از ننک و بد ما دارد
ساقی مهوش و یک شیشه می و گوشه امن
هرکه افزود بر اینها سر غوغا دارد
چون کس امروز نداند که سر آرد یا نه
ابله است آنکه چو زاهد غم فردا دارد
اهلی دلشده چونشمع بسی سوخته است
تاکنون در نظر اهل دلان جا دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترکم امروز مگر رای تماشا دارد
که برون آمده آهنگ بصحرا دارد
طره چون غالیه گرد سمنش حلقه زده
خه بنام ایزد یارب که چه سودا دارد
لعل شکر شکنش پرده مرجان سازد
[...]
گل ز خرگاه چمن روی به صحرا دارد
سر می خوردن آن خرگه مینا دارد
سبزه چون تازگی افزود به سر سبزی سال
گلبن فتح مَلک سرّ ثریا دارد
تاج بخش ملکان شاه جوانبخت جوان
[...]
باز گل جلوهکنان روی به صحرا دارد
نوجوان است سر عیش و تماشا دارد
خار در پهلو و پا در گل و خوش میخندد
لطف بین کین گل نورستهٔ رعنا دارد
آب هر لحظه چو داود زره میسازد
[...]
آنکه منزل چو مه از برج ثریا دارد
در سخا دست چو کان و دل دریا دارد
مفخر آل کیان خسرو عادل هوشنگ
که به اقبال سکندر دل دریا دارد
آن جهانگیر جوانبخت که در روز مصاف
[...]
هر که دل در هوس آن بت رعنا دارد
گو درآ زود که بر دیده من جا دارد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.