چشم دلم چو دیده از آن شمع روشن است
آنشوخ نور چشم و چراغ دل من است
ای سرو خوشخرام که از دیده میروی
جان میرود ز رفتن تو، این چه رفتن است
پیش توام خموش من بیزبان ولی
با یاد تست هر سر مویم که بر تن است
مجنون خار خار بیابان محنتم
این بخش ماست گر همه آفاق گلشن است
دل دم نزد از اینهمه پیکان تیر تو
دل نیست این که هست مرا کوه آهن است
دامان پاکش آینه دل جلا دهد
ما را صفای سینه از آن پاکدامن است
رحمی بحال اهلی دیوانه کی کنی؟
پیش تو آه سینه او دود گلخن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عواطف عمیق عاشقانه و دلتنگی سراینده پرداخته است. شاعر از روشنایی و زیبایی چشمان معشوق خود میگوید که مانند شمعی در دل او میدرخشد. او به سوگ و دردهای ناشی از دوری معشوق اشاره میکند و میگوید که جانش از رفتن او میلرزد. شاعر با وجود اینکه سکوت میکند، اما در دل خود یاد معشوق را زنده نگهداشته است. او خود را مانند مجنونی میبیند که سرگشته و آشفته است و دلش به خاطر تیر نگاه معشوق زخمدار شده است. در نهایت، شاعر از پاکدامنی و زیبایی معشوق سخن میگوید و از عدم رحم و توجه معشوق به حال دل دیوانهاش گلایه میکند.
هوش مصنوعی: دل من مانند چشمی است که به خاطر آن شمعِ روشن، روشن است. آن محبوب، نور چشم و چراغ دل من به حساب میآید.
هوش مصنوعی: ای سرو زیبا و سرسبز که از دیدگانم دور میشوی، جانم از این که تو را میبینم میخواهد برود. این چه نوع دورانی است که تو از من فاصله میگیری؟
هوش مصنوعی: من در حضور تو ساکت و بیزبانم، اما با یاد تو، هر یک تار مویی که بر بدنم است، سخن میگوید.
هوش مصنوعی: مجنون، مانند خارهای بیابان، در این بخش از زندگی من است. حتی اگر همه جا گلستان باشد و زیبایی وجود داشته باشد، من هنوز در این حال و هوا هستم.
هوش مصنوعی: دل از شدت این تیرها و آلامی که تو برایم به ارمغان آوردهای، چیزی نمیگوید. این دل من، چیزی شبیه کوهی از آهن است و نمیتوانی به سادگی روی آن تأثیر بگذاری.
هوش مصنوعی: دامن پاک او مانند آینهای است که دل ما را روشن و درخشان میکند و پاکی او موجب صفا و پاکی در سینههای ما میشود.
هوش مصنوعی: آیا میتوانی به حال کسی که دیوانه است رحم کنی؟ او در حضور تو، دردی را احساس میکند که مانند دودی از کانون ناراحتیاش بلند میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از زین دین عراق و خراسان مزین است
این را دلیل ظاهر و حجت مبرهن است
حاجت نیایدش به دلیلی و حاجتی
کاقبال او شناخته چون روز روشن است
بر قدّ بخت او سَلَبی دوخته است چرخ
[...]
صدرا! بدان خدای که مرغ ثناش را
در کام سالکان طریقت نشیمن است
گامی فراخ در ره حکمش همی رود
این چرخ تنگ بسته که چون کره توسن است
راتب ده وجد که بر خوان قدرتش
[...]
صاحبقرآنی تو فلک را مبرهن است
سلطان نشانی تو در آفاق روشن است
هنگام نام دعوی مردی کند مطرز
در روز نام و ننگ و فتوت کم از زن است
هرجا که فتنه ئیست در اوش منزل است
هر جا که سفله ئیست بر اوش مسکن است
گر بغض نقطه ئیست دل اوش دایره ست
[...]
امشب به راستی شب ما روز روشن است
عید وصال دوست علی رغم دشمن است
باد بهشت میگذرد یا نسیم باغ
یا نکهت دهان تو یا بوی لادن است
هرگز نباشد از تن و جانت عزیزتر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.