گنجور

 
اهلی شیرازی

چشم دلم چو دیده از آن شمع روشن است

آنشوخ نور چشم و چراغ دل من است

ای سرو خوشخرام که از دیده میروی

جان میرود ز رفتن تو، این چه رفتن است

پیش توام خموش من بیزبان ولی

با یاد تست هر سر مویم که بر تن است

مجنون خار خار بیابان محنتم

این بخش ماست گر همه آفاق گلشن است

دل دم نزد از اینهمه پیکان تیر تو

دل نیست این که هست مرا کوه آهن است

دامان پاکش آینه دل جلا دهد

ما را صفای سینه از آن پاکدامن است

رحمی بحال اهلی دیوانه کی کنی؟

پیش تو آه سینه او دود گلخن است

 
 
 
امیر معزی

از زین‌ دین عراق و خراسان مزین است

این را دلیل ظاهر و حجت مبرهن است

حاجت نیایدش به‌ دلیلی و حاجتی

کاقبال او شناخته چون روز روشن است

بر قدّ بخت او سَلَبی دوخته است چرخ

[...]

مجیرالدین بیلقانی

صدرا! بدان خدای که مرغ ثناش را

در کام سالکان طریقت نشیمن است

گامی فراخ در ره حکمش همی رود

این چرخ تنگ بسته که چون کره توسن است

راتب ده وجد که بر خوان قدرتش

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

صاحبقرآنی تو فلک را مبرهن است

سلطان نشانی تو در آفاق روشن است

مجد همگر

هنگام نام دعوی مردی کند مطرز

در روز نام و ننگ و فتوت کم از زن است

هرجا که فتنه ئیست در اوش منزل است

هر جا که سفله ئیست بر اوش مسکن است

گر بغض نقطه ئیست دل اوش دایره ست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مجد همگر
سعدی

امشب به راستی شب ما روز روشن است

عید وصال دوست علی رغم دشمن است

باد بهشت می‌گذرد یا نسیم باغ

یا نکهت دهان تو یا بوی لادن است

هرگز نباشد از تن و جانت عزیزتر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه