گنجور

 
اهلی شیرازی

بحق شام وصال و بعهد روز نخست

که روز و شب دل من در هوای صحبت تست

فدای ناز تو ایسرو نازنینان اند

که خوش تر از تو درین باغ سروناز نرست

نه رحم داد سپهر و نه رحمتی هرگز

ترا ز سخت دلی و مرا ز طالع سست

چه لطف بود که ساقی بخاکساران کرد

که صد غبار غم از دل به نیم جرعه بشست

اگرچه زخم درون به شود بمرهم عشق

خوشا کسی که دل کس نخست هم ز نخست

دل از شکسته خود برمکن که راست دل است

بحق شاه که اهلی شکسته ایست درست

 
 
 
ابوالفرج رونی

دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست

از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است

سوزنی سمرقندی

رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت

به بارگاه وزیر خدایگان بنشست

که تا نظر کند اندر جمال طلعت او

که هیچ شه را مانند او وزیری هست

خجسته‌رای و همایون‌لقا و فرّخ‌فال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سوزنی سمرقندی
قوامی رازی

کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست

در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست

جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان

سریر کفر بلند و سرای ایمان پست

رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد

[...]

انوری

رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل

شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست

زمانه نی در مردی در کرم بشکست

سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست

دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر

[...]

سعدی

چنان به موی تو آشفته‌ام به بوی تو مست

که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

دگر به روی کسم دیده بر نمی‌باشد

خلیل من همه بت‌های آزری بشکست

مجال خواب نمی‌باشدم ز دست خیال

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه