بحق شام وصال و بعهد روز نخست
که روز و شب دل من در هوای صحبت تست
فدای ناز تو ایسرو نازنینان اند
که خوش تر از تو درین باغ سروناز نرست
نه رحم داد سپهر و نه رحمتی هرگز
ترا ز سخت دلی و مرا ز طالع سست
چه لطف بود که ساقی بخاکساران کرد
که صد غبار غم از دل به نیم جرعه بشست
اگرچه زخم درون به شود بمرهم عشق
خوشا کسی که دل کس نخست هم ز نخست
دل از شکسته خود برمکن که راست دل است
بحق شاه که اهلی شکسته ایست درست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به یاد روزهای نخستین وصال و محبت میاندیشد و از احساس تنگی و دلتنگی خود در نبود معشوق صحبت میکند. او به زیبایی معشوق اشاره میکند و میگوید که هیچکس در باغ عشق به زیبایی او نمیرسد. همچنین، شاعر از بیرحمی زمانه و تقدیر سخن میگوید و بر این نکته تأکید میکند که عشق میتواند زخمهای درونی را التیام بخشد. در نهایت، او به اهمیت حفظ دل و احساسات واقعی خود اشاره میکند و میگوید که دل شکسته اگر از عشق باشد، همچنان ارزشمند است.
هوش مصنوعی: به حقیقت شب وصال و بر اساس عهد روز اول، که در هر دو روز و شب، دل من در آرزوی صحبت توست.
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و ناز تو جانم را فدای تو میکنم، چون در این باغ هیچ زیبایی دیگری به اندازه تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: نه آسمان بر من رحم کرد و نه هیچ نیکی به تو فرستاد، من به خاطر سخت دلی خود و تو به خاطر بخت بدت، در این وضعیت قرار داریم.
هوش مصنوعی: ساقی با محبتش به انسانهای خاکی و زحمتکش، غمهای زیادی را از دلهایشان با یک جرعه مشروب شست و شو داد.
هوش مصنوعی: اگرچه زخمهای درون با عشق درمان میشوند، اما خوشا به حال کسی که از ابتدا دل کسی را در اختیار داشته باشد.
هوش مصنوعی: دل خود را از شکست حسرت نبر، چون این دل درستی است که حقیقتاً به شاه وابسته است، زیرا که دل شکستهای که اهل عشق است، از همه چیز درستتر و صادقتر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دلیل نصرت حق زخم نیزه عربست
از اوست هر چه به شرک اندر از بدی شغب است
رسیده ماه محرم به سال پانصد و شصت
به بارگاه وزیر خدایگان بنشست
که تا نظر کند اندر جمال طلعت او
که هیچ شه را مانند او وزیری هست
خجستهرای و همایونلقا و فرّخفال
[...]
کسی نرست ز دنیا مگر خدای پرست
در این زمانه هر آن کس که او به مرد برست
جهان بی خبر آن است و جای بی ادبان
سریر کفر بلند و سرای ایمان پست
رها مکن که جهان تاج بر سر تو نهد
[...]
رئیس دولت و دین ای اسیر دست اجل
شدی و رفت بهین حاصل جهان از دست
زمانه نی در مردی در کرم بشکست
سپهر نی دم شخصی دم هنر دربست
دلم حریق وفاتت چو کرد خاکستر
[...]
چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست
دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد
خلیل من همه بتهای آزری بشکست
مجال خواب نمیباشدم ز دست خیال
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.