گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اهلی شیرازی

بی داغ عشق یکرگ من چون چراغ نیست

داغی نهاده ام که دگر جای داغ نیست

آشفته دل ز زلف توام با بنفشه گوی

تا ناز کم کند که مرا آن دماغ نیست

امروز با وجود تو یوسف بود عدم

در پیش آفتاب مجال چراغ نیست

ای بیخبر ز گریه تلخم بمن مخند

کاین چاشنی زهر ترا در ایاغ نیست

من هم مرید طاعتم ای پیر ره ولی

یکساعت از سجود بتانم فراغ نیست

مجنون بکوه و دشت و حریفان بباغ و گشت

صحرا گرفته را سر سودای باغ نیست

اهلی بمردی و نشدی صید باز وصل

مرغی که این شکار کند غیر زاغ نیست