سرمه ره دردیده زان دارد که خاک پای اوست
هرکه را باشد ادب درچشم مردم جای اوست
شاخ گل را با چنان حسنی که از گل حاصل است
داغ حسرت بر دلش از قامت رعنای اوست
زان گنهکاری که با قدش بدعوی سروخاست
سایه بر خاک خجالت دایم از بالای اوست
آن بهشت حسن کز خوبی قیامت میکند
چون توان گفتن که در عالم کسی همتای اوست
چشم مست او بشوخی گرچه خونم می خورد
در درونم دل کباب از آتش سودای اوست
بی جمال او چه کار آید گلستان جهان
کاین چمن چشم و چراغش نرگس شهلای اوست
آنکه همچون نخل گل سرتاقدم خوبی بود
گر کشد اهلی بغم آنهم ز خوبیهای اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و شکوه محبوبی اشاره دارد که دل شاعر را به شدت تحت تأثیر قرار داده است. شاعر میگوید که هر کسی که ادب و احترام داشته باشد، در چشم دیگران منزلت دارد و با حسرت به زیبایی محبوبش نگاه میکند. او به قد و قامت محبوبش اشاره میکند و اینکه چگونه سایهاش بر زمین موجب خجالت میشود. همچنین، شاعر به این نکته اشاره میکند که هیچکس در زیبایی به محبوبش نخواهد رسید و عشق او را همچون آتش در دل خود احساس میکند. در نهایت، شاعر بیان میکند که بدون زیبایی محبوب، زندگی و جهان بیمعناست.
هوش مصنوعی: آنکه ادب و احترام را داشته باشد، در چشم مردم جایگاه خاصی دارد؛ همانطور که سرمه، از خاک پای آن حضرت به دست میآید.
هوش مصنوعی: شاخ گل به زیباییاش غره شده و با توجه به زیباییای که از گل میگیرد، نمیتواند از حسرتی که بابت قامت زیبا و جذاب محبوبش در دل دارد، رهایی یابد.
هوش مصنوعی: زنبیل گناهکاری که قامتش بلند و زیباست، به خاطر سایهای که بر روی زمین میافکند، همیشه در حال شرمندگی و خجالت است.
هوش مصنوعی: بهشت زیبایی که با خوبیاش روز قیامت را به یاد میآورد، چگونه میتوان گفت که در دنیا کسی شبیه او وجود دارد؟
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و شرابآلود او با شوخیهایش باعث میشود که در درون به شدت رنج ببرم. دل من که از عشق او در آتش میسوزد، در حالتی پرفراز و نشیب است.
هوش مصنوعی: بدون زیبایی او، گلستان جهان چه فایدهای دارد، زیرا در این باغ، نرگسهای چشمفریب او نور و روشنیاند.
هوش مصنوعی: کسی که مانند درخت نخل در تمام قد و قامتش خوبی و نیکی وجود دارد، اگر دچار غم و اندوهی هم شود، باز هم به خاطر خوبیهایش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر بلندی بین، که دایم در سرم سودای اوست
قیمت هرکس بقدر همت والای اوست
بنده آن چشم مخمورم، که از مستی و ناز
در میان شهر در هر گوشه ای غوغای اوست
«لن ترانی » می رسد از غیب موسی را خطاب
[...]
جعد مشکینت که دل وابسته سودای اوست
بسته افسون سحر چشم مارافسای اوست
گر دلم پروانه آن شمع روشن شد چه شد
ای بسا دلها که چون پروانه ناپروای اوست
خانه چشمش سیه کان شوخ یغماییصفت
[...]
سر بلندی بین که دایم در سرم سودای اوست
قیمت هر کس به قدر همت والای اوست
آنچه در چشمم ز یار و طلعت زیبای اوست
جای آن دارد اگر جان و دلم شیدای اوست
دارد از نور رخش شمع شبستان پرتوی
ورنه پروانه چرا زینگونه ناپروای اوست
او به کس ننموده روی و شهر ازو پر گفت و گوی
[...]
حسن خوبان جهان عکس رخ زیبای اوست
لاجرم در هر سری از زلفشان سودای اوست
آفتاب عشق با هر ذره دارد نسبتی
نسبت معشوق و عاشق عین نسبت های اوست
هست روشن پیش ارباب نظر چون آفتاب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.